بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین
در جلسات گذشته بحث کردیم که آیا فقیه باید سراغ موضوع برود یا اینکه بگوئیم تشخیص موضوع کار حوزه و علماء و فقهاء نیست و به ما ربطی ندارد. چندین علم را مطرح کردیم بعد گفتیم در یک تقسیم بندی موضوعات سه دسته هستند، یا مستنبط شرعی است و کار فقیه است و فقیه باید موضوع را بشناسد . دوم موضوعاتی هستند که ماهیات مخترعه شرعی است. این قسم از موضوعات هم کار فقها ء است، اهل خبره، لغت یا عرف حق دخالت ندارند که وارد این موضوعات بشوند.
قسم سوم موضوعات خارجیه صرفه است که در صورتی که شارع در آن موضوع دخالت نکرده باشد به عرف و لغت و اهل خبره و امثال اینها مراجعه می شود و الا این قسم هم کار فقیه است.
سفر یک موضوع خارجی است ولی شارع در آن اظهار نظر کرده است.
ما نمی توانیم کلمه مسافر یا سفر را از کتب لغت یا عرف بگیریم که به چه چیز سفر گفته می شود. با اینکه سفر یک موضوع عرفی است. یک موضوع خارجی است به جهت اینکه شارع در سفر اظهار نظر کرده است و کم و زیادش کرده است.
برای کلمه کُر یا خمر نباید سراغ لغت یا عرف برویم چون شارع در آن تصرف کرده است یک چیزی را که عرف به آن خمر نمی گوید شارع می گوید خمر است.
شارع در موضوعاتی مثل لیل و نهار تصرف کرده .
شب و روز را اگر شارع تصرف نکرده بود می رفتیم سراغ عرف یا لغت که عرف چه موقعی را روز و چه موقعی را شب می گوید. در حالی که شارع آمده و در روز دست برده است. اذان صبح را عرف می گوید هنوز روز نشده ولی شرع می گوید روز شده است.
لذا اینگونه موضوعات مثل یوم، لیل ، شهر، سنه ، اسبوع و… با اینکه موضوعات عرفی و خارجی هستند لکن چون شارع مقدس در اینها دخل و تصرف کرده است حتماً این موضوعات را باید از شرع بگیریم و موضوع شناسی و کار فقیه است.
وقتی شارع می گوید روز رمضان را روزه بگیر مقدار روز را خود شارع باید بگوید بین الطلوعین را عرف روز نمی گوید. عرف موقعی که خورشید نزدیک دایره افق باشد را ابتدای روز می داند. پس این قسم سوّم هم ( موضوعات خارجی صرفه ) با توجه به تصرف شرع کار فقیه است.
هر جا سخن از شرط و جزء و مُعّد و سبب بود بیان موضوع است.
نکته بعدی که عرض کردیم این بود که هر جا در شرع بحث از شرط و جزء و مُعّد و سبب بود در صدد بیان موضوع است.
هر وقت می فرماید فلان شرط ، موضوعی را توضیح می دهد و اینگونه موارد که شارع شرط چیزی را بیان می کند موضوع شرعی است و فقیه باید تشخیص دهد که معنی آن چیست .
فقط در مواردی که موضوعی ،خارجی صرف است و شارع اظهار نظر نکرده آنجا جای بحث است که برویم سراغ عرف یا لغت یا اهل خبره خاص یا عرف عام یا تشخیص خود مکلف یا مسئول آن کار . مثل ضرورت که یک موضوع است . چه کسی ضرورت را تشخیص می دهد؟
در مواردی باید تابع لفظ شارع باشیم.
یک جاهایی باید تابع لفظ شارع باشیم جاهایی که دلیل لفظی داریم ، آیه یا حدیث داریم باید ببینیم شارع چه چیز را موضوع قرار داده، باید ببینیم شارع چه چیز را فقاع می گوید. عرف فقط آنچه از آب جو گرفته می شود را فقاع می گوید. نباید بروم سراغ عرف باید بروم سراغ شرع ممکن است چیزی که از خرما گرفته شود را شرع فقاع بگوید. یا مثلا حشیش که جامد است عرف به آن فقاع نمی گوید ولی ممکن است شرع بگوید فقاع . پس باید تابع لفظ شارع باشیم.
در مواردی باید تابع غرض شارع باشیم.
مواردی هم داریم که ما نباید تابع عرف یا لفظ شارع باشیم بلکه باید تابع غرض شارع باشیم باید ببینیم هدف شارع چه بوده است اگر چه لفظ شارع چیزی غیر از غرض او باشد.
به عنوان مثال : اگر کسی که خسیس است میوه جلوی شما گذاشت و گفت بفرمایید بخورید. شما باید بخورید یا نه ؟ اگر تابع غرض او باشید نباید بخورید و اگر تابع لفظ او باشید باید بخورید در شرع امثال اینها زیاد است که لفظ یک چیز است و غرض چیز دیگری است.
خوب چرا لفظ مطابق غرض نیست؟ علتی دارد که در فلسفه فقه بحث می شود.
در موضوعات مهم باید تابع غرض شارع باشیم .
تقریباً می شود یک قانون کلی گفت که در موضوعاتی که بسیار مهم هستند باید تابع غرض شارع باشیم و در موضوعاتی که اهمیت زیاد ندارند تابع لفظ شارع باشیم در موضوعاتی مثل ایمان و توحید و شرک و جان و ناموس مردم، باید تابع غرض شارع باشیم .
مثلاً اگر رهبری نظری داشت و مرجعی نظری دیگر ولی چیزی نمی گوید ( اگر مربوط به امنیت جامعه شود) چون غرض شارع حفظ امنیت جامعه است. در این موارد تابع غرض شارع هستیم نه لفظ.
شورای نگهبان ردّ و تشخیص مصلحت نظام تأیید می کند.
نمونه های زیادی داریم که تابع غرض شارع است مثلاً افرادی که در شورای نگهبان هستند بعضاً در تشخیص مصلحت نظام هم هستند. یک قانونی می رود شورای نگهبان می گویند خلاف شرع است و رد می شود. همین قانون می رود تشخیص مصلحت نظام همین آقایان تأیید می کنند.
این بدین جهت است که در شورای نگهبان به امر شارع و لفظ نگاه می کنند و تأیید نمی کنند و در تشخیص مصلحت تظام به غرض شارع توجه دارند و تأ یید می کنند.ِ
برای غرض شارع ضابطه دقیقی نداریم .
ضابطه کلی برای غرض شارع نداریم که کجاها غرض شارع و کجا ها لفظ شارع مقدم است. ولی می شود گفت هر جا غرض شارع خیلی مهم است در آنجا به لفظ کاری نداریم و غرض شارع را می گیریم وبالعکس در موضوعاتی که مهم نیستند تابع لفظ شارع هستیم .
مثلاً احکامی هست که اگر آن احکام را برای مردم بگوئیم مردم به دین بدبین می شوند. اینها لفظ شارع است خوب بگوئیم یا نه ؟ اما غرض شارع اینست که تدین مردم حفظ شود. اگر چیزی را بگوئیم که مردم به دین خدا بدبین شوند گفتنش حرام است ولو اینکه حکم خدا باشد.
یک مسائلی است که اگر بگوئیم اختلاف بین زن و شوهر بوجود می آید . نظر و حکم شرعی است اما غرض شارع چیست؟ حفظ خانواده و آرامش خانواده است پس در این موارد غرض شارع را می گیریم.
تابع لفظ یا غرض یا عرف باشیم؟
در مواردی که مصلحت اهم است باید تابع غرض باشیم و در مواردی که دلیل لفظی داریم باید تابع لفظ باشیم و در جاهایی که شارع اصلاً اظهار نظر نکرده است باید تابع عرف باشیم .
در مورد احکام حکومتی یک مثال بزنیم اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل را بپذیریم یا نه؟
مواردی که در اعلامیه حقوق بشر آمده بعضاً در شرع نیامده است اما با غرض شارع هماهنگ است. غرض شارع کرامت انسان، آزادی انسان ، استقلال انسان و …… اینها در اعلامیه آمده لذا باید بپذیریم حتی اگر مواردی با الفاظ شرع مخالف باشدباید بپذیریم مثلاً در اعلامیه آمده برده داری ممنوع است. در شرع برده داری مجاز است ممنوع نیست. ولی من این اعلامیه را می پذیرم چون غرض شارع که برده داری را پذیرفته هدفش در نهایت آزادی انسان بوده است. غرض اینست و در اینجا نباید تابع لفظ باشیم باید تابع غرض شارع باشیم.
والحمد لله رب العالمین.