[rank_math_breadcrumb]

متن درس موضوع شناسی احکام استاد عابدی(جلسه دوم)

  بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

هر علمی از عرض ذاتی موضوع بحث می کند.

قبل از شروع بحث به این نکته اشاره کنم که هر علمی از خود موضوع بحث نمی کند بلکه از عرض ذاتی موضوع بحث می کند، مثلاً در ادبیات از کلمه و کلام بحث نمی کند بلکه از عوارض کلمه و کلام بحث می کند یعنی اینکه کلمه چیست، بحث ادبی نیست اما اینکه کلمه مرفوع یا منصوب و … این عرض است که عارض کلمه می شود و ادبیات از اینها بحث می کند نه از خود موضوع کلمه و کلام . اما اینکه موضوع آن کجا بحث می شود بعداً خواهیم گفت که در علم قبل از آن بحث می شود.

عرض همیشه تابع موضوع است.

جاجی سبزواری می فرماید «و جوهریة لدینا واقعه – اذا کانت الاعراض کلاً تابعة» عرض همیشه تابع موضوع است اگر علمی می خواهد از عرض بحث کند (مثلاً فقه) عرض تابع موضوع است اگر من موضوع را نشناسم بالتبع عرض را نخواهم شناخت زیرا عرض بیکانه از موضوع نیست و از دل موضوع در آمده است و ما تا موضوع را بحث نکنیم نمی توانیم از عرض بحث کنیم  این مقدمه.

در سایر علوم غیر از فقه آیا فقط باید حکم را بشناسیم یا از موضوع هم بحث می شود.

در جلسه قبل به چند علم اشاره کردیم که علاوه بر حکم از موضوع هم بحث می کند و منحصر در حکم نیست و عرض کردیم مواردی حکم از دل موضوع در می آید و به کلام ارسطو اشاره کردیم که وقتی گفته می شود العدل حسن عدالت در حُسن نقش دارد در واقع عدالت است که حَسَن را حسن کرده است.

آیه نفر موضوعش امام شناسی است.

یکی از علومی که در جلسه گذشته به آن اشاره کردیم علم کلام است آیه نبأ که مهمترین دلیل حجیت خبر واحد است یا آیه نفر که یکی از ادله حجیت خبر واحد است موضوعش امام شناسی است که وقتی امامی از دنیا رفت باید تعدادی بروند و تحقیق کنند بررسی کنند که امام بعدی کیست اسمش چیست؟ در اینجا بحث موضوع است حکم را که همه می دانند که امام بعدی را باید قبول داشته باشند یا تبعیت کنند بحث موضوع شناسی است وقتی مثلاً موسی بن جعفر علیهما السلام به شهادت رسید باید بروند بررسی کنند که امام بعد کیست؟ به ادعای بعضی عبدالله افطح است اسماعیل است یا اینکه علی ابن موسی الرضا علیهما السلام است موضوع را باید شناخت.

 آیا تناسخ کفر است.

یکی از بحث هایی که در علم کلام مطرح می شود تناسخ است که آیا تناسخ کفر است یا کفر نیست؟ عده ای می گویند کفر است بعضی می گویند باطل است و محال است عده ای می گویند کفر است ولی محال نیست این یک بحث اعتقادی است که اول باید بحث کرد تناسخ چیست؟

تناسخی که مسیحی و بودایی و هندوها می گویند کفر است تناسخ به معنایی کفر است و به معنایی کفر نیست شیخ اشراق و سهروردی به گونه ای تناسخ را قبول دارند بعضی علمای ما بگونه ای مطرح می کنند که صحیح است و عین دین خود شرع هم تناسخ را بیان نکرده و این موضوع عرض است پس در اعتقادات باید بحث از موضوع کنیم تناسخ را بشناسیم موضوع شناسی است صرف قبول یا رد تناسخ از طرف کسی دلیل بر کفر یا ایمان او نیست تناسخ به معنایی کفر و به معنایی ایمان است موضوع را باید شناخت و همچنین در بحث احباط و تکفیر که بحث شد.

فرق بین سحر و معجزه.

یکی دیگر از مسائل اعتقادی بحث سحر و جادو و معجزه است

بین معجزه و سحر شباهتهایی وجود دارد هر دو کار خارق العاده است آنها طناب می انداختند مار می شد پیامبر عصای خود را رها می کرد اژدهایی که سحرها را بلعید تفاوتش به شناخت موضوع است نه حکم بین سحر و معجزه تفاوتی هست که باید بحث کرد یا فرق بین کِهانت و نبوت که کاهن و نبی هر دو از غیب خبر می دهند به فرعون گفتند فرزندی متولد می شود که تاج و تحت تو را نابود میکند پیامبران هم از آینده خبر می دادند ، تفاوتش در چیست فرقش در موضوع است فلذا مردم در زمان انبیاء به پیامبران ساحر و جادوگر می گفتند تفاوتش به شناخت موضوع است.

اسماء و صفات الهی سلبی است یا ایجابی.

یکی از موضوعاتی که در علم کلام مطرح است این است که وقتی می خواهیم خدا را معرفی کنیم ایجابی معرفی کنیم یا سلبی ؟ چه در اسماء الهی و چه در صفات الهی شیخ صدوق و قاضی سعید قمی می گویند خدا عالم است یا قادر است یعنی خدا جاهل نیست عاجز نیست خدا صادق است یعنی کاذب نیست. هر حرفی درباره خدا می زنید باید به این گونه باشد نگوئید عالم است یعنی همه چیز را می داند بلکه به معنی عدم جهل است یا هو الله احد وحدت یعنی شریک ندارد و … که به این الهیات سلبی می گویند این نظر شیخ صدوق و قاضی سعید و لاهیجی و … که امام رضوان الله تعالی علیه بحث مفصلی در این زمینه دارند که کتابی می شود افرادی هم می گویند این ها خداشناسی نیست، خدا شناسی به این است که بدانید و بگویید خدا عالم است یعنی خدا همه چیز را می داند اینها بحث موضوع است.

بحث درباره صفات خبری خداوند متعال.

بحث دیگری که در علم کلام مطرح است در باره صفات خبری خداوند متعال است مثل یدالله یا عین الله یا وجه الله یا جاء ربک و تعبیرات دیگر که معنایش چیست اینها صفات خبری هستند.

درست نیست اینگونه بحث کنیم که خدا دست دارد یا نه؟ بلکه باید اینطوری بحث شود که یدالله یعنی چه هکذا عین الله و وجه الله و …. بحث کنیم که ید یعنی چه اگر مراد از دست مثلاً دست شبیه انسان باشد خداوند دست ندارد بحث ما با وهابیت در همین مسئله است یعنی موضوع است وهابیون می گویند خدا دست به این معنا دارد ما هم قبول داریم که خداوند چیزی به عنوان ید دارد اما این ید نیست بلکه چیز دیگری است بحث در موضوع است که ید و عین و … معنایش چیست؟

امام زمان (عج) حلاجیه را لعن کرده است

بحث دیگر اعتقادی بحث فرق است، فرق ضاله چه کسانی هستند

آیا درویشان ،نقشبندی، قادری ، حلولی و … موحدند یا از فرق ضاله هستند تا موضوع را نشناسیم نمی توانیم بگوییم دراویش کافر یا موحد هستند امام رضوان الله علیه در اشعارش خود را طرافدار حلاج معرفی می کند در حالیکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه حلاجیه را لعن کرده است اینجا بحث حکم نیست موضوع را باید بشناسیم حلاج کیست؟ حلاجیه کدامند؟ اینها دو موضوع هستند و ربطی به هم ندارند و خلط بحث شده است بعضی دراویش قطعاً کافرند بعضی کافر نیستند و مشکلی ندارند اینکه من بخواهم راجع به تصوف حکم بدهم قطعاً باید موضوع شناسی کنم.

معاد جسمانی- شیخیه  و زرتشتیان هم از این قبیل است.

شیخ احمد احصایی یک معاد جسمانی را قبول دارد بسطامی و دیگران هم نوع دیگر را، این یک بحث موضوع شناسی است شیخیه کرمان با شیخیه اسکو و شیخیه خور و بیابانک با هم فرق دارند شیخیه اسکو رساله و مرجع تقلید دارند با شیخیه جاهای دیگر فرق دارند تا موضوع شناخته نشود نمی شود راجع به آن قضاوت کرد و حرف زد

در مورد زرتشتیان هم همین طور آیا آنها کافر هستند یا موحد . من حکم را می دانم که کسی که مشرک است نجس است و کسی که مشرک نیست نجس نیست، معروف است که آنها وثنیه هستتد یزدان و اهریمن می گویند  اما شما تا بحال دیده اید که یک زرتشتی بگوید من دو چیز را (یزدان و اهریمن) را قبول دارم آیا واقعیت این است یا به آنها نسبت داده شده است.

آیا مسیحیان مشرک هستند یا موحد.

قرآن کریم مسیحیان را مشرک می داند یک مسیحی مشرک بودن را بدترین فحش نسبت به خود تلقی می کند، آیا قرآن کریم مسیحیان وایتکان را مشرک می داند یا مسیحیانی که در جزیرة العرب بودند و اعتقاداتی داشتند که مسیحیان امروز آنها را قبول ندارند شهرستانی در ملل و نحل می گوید مسیحیانی در جزیره العرب بودند و الان در حال انقراض هستند خوب قرآن می گوید مسیحیان مشرک انها می گویند ما مشرک نیستیم شما دروغ می گویید در حالیکه آنهایی را که قرآن می فرماید گروهی هستند و اینها گروهی دیگر. این موضوع است موضوع شناسی است بحث در این نیست که شرک کفر است یا ایمان بحث این است که اینها سه چیز را پرستش می کنند یا یکی را؟

بحث سر موضوع است همچنین دروزی ها یا اسماعیلیه و باطنیه و امثال اینها … که قرنها مسلمین دروزی ها را کافر و در مکه راه نمی دادند در حالی که علامه فضل الله فتوا داد اینها موحد هستند بحث بر سر موضوع است و یا آیت الله خویی که خوجه ها را شیعه می دانستند. و ….

در علم تفسیر به چه کسی مفسر گفته می شود.

در علم تفسیر مفسر کیست؟ آیا کسی که معنای ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را بداند مفسر است (اینها که علوم قرآن است نه تفسیر) یا کسی که بداند کدام آیه ناسخ است و کدام منسوخ است کدام متشابه و کدام محکم کدام عام و کدام خاص کدام آیه مدنی و کدام مکی و امثال اینها آن مفسر است نه کسی که تعریف اینها را بداند شرط تفسیر این است که با مصادیق قواعد تفسیر هم آشنا باشد بداند محکم ترین و متشابه ترین آیه کدام است پس در علم تفسیر هم شناخت موضوع لازم است.

روش ائمه علیهم السلام در تفسیر بیان مصادیق بوده

روایتی که می گوید حضرت علی علیه السلام یک شب تا سحر از نقطه باء بسم الله تفسیر گفت معلوم است که بخش زیادی مصادیق نقطه باء بوده.

یا در روایات هست که هر جا یا ایها الذین آمنو هست مصداق جلی و اتم آن علی بن ابی طالب علیه السلام است روش ائمه علیهم السلام بیان مصادیق جلی و خفی بوده مصادیق متوسط را معمولاً بیان نمی کرده اند مصداق خفی مثل دور انداختن هسته خرما اسراف است مصداق اتم یا ایها الذین آمنوا را علی علیه السلام معرفی می کند

کسی که هم که تازه متولد شده را مصداق یا ایها الذین آمنوا معرفی (مصداق خفی) اما توده مردم مسلمان که مصداق متوسط هستند را معمولاً بیان نمی کند.

پس در علم تفسیر هم موضوع شناسی مطرح است انشاء الله در جلسات بعدی اقسام موضوع – موضوع شرعی ، موضوع عرفی ، موضوع مستنط، و تفاوت موضوع و متعلق و امثال اینها مطرح خواهد شد

و الحمد لله رب العالمین