[rank_math_breadcrumb]

درس استاد ظهیری (جلسه یازدهم)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

موضوع: بررسی دلیل مرجعیت عرف در شناخت مفاهیم
مرجعیت عرف، گاهی در تشخیص مفاهیم و گاهی در تعیین مصادیق است. بحثی که مطرح است و در زوایای مختلف از آن بحث می کنیم، دلیل مرجعیت عرف در شناخت مفاهیم است.
نکته: اساسا چه دلیلی وجود دارد که ما در تعیین مفاهیم، حتما باید از عرف استفاده کنیم یا از غیر عرف؟ دو دلیل بر این مدعا وجود دارد:
1. دلیل عقلی؛
2. دلیل نقلی.
تذکر: نکته ای که بعد بیان خواهیم کرد، نشان می دهد یکی از دلایل مطرح شده در اینجا در حقیقت، مؤید است، نه دلیل؛ هرچند در برخی از آثار اصولی با عنوانِ دلیل مطرح شده است. این مطلب، جای بحث دارد و با بیان نکته ای عرض خواهیم کرد که باید آن را مؤید دانست، نه دلیل.
دلیل اول: سیره عقلا.
توضیح: عقلای عالم، اعم از قانونگذاران و… بر این باورند که مرادهای خودشان را با استخدام الفاظی بیان می کنند که در عرف برای مفاهیمی با معنای خاص، معین شده اند. این کار به متشرعه یا هیچ قوم و ملتی اختصاص ندارد؛ بلکه سیره عقلائیِ همه عرف های عالم در تمام ادوارِ تاریخ از آن لحظه ای که بین بنی آدم، لغت به وجود آمده و با استخدام و به کار گرفتن واژه ها، مقاصد خودشان را القا می کردند، از همان ابتدا چنین بوده است.
قبل از اینکه لغت به کار بیاید، انسان ها به وسیله اشاره با یکدیگر سخن می گفتند و مرادشان را بیان می کردند؛ اما از زمانی که زبان، فرهنگ و لفظ به  وجود آمد،  این روش، رایج بوده است. عقلای عالم در همه ادیان الهی و آسمانی به این سیره، عمل کرده اند. همه ادیان آسمانی از این سیره، تبعیت و مقاصد، احکام و قوانین الهی را به همین روش عقلائی بیان می کردند.
همه کتاب های آسمانی، طبق این سیره عمل کرده اند؛ حتی در احتجاجات بین عقلا درباره قراردادها، وصیت نامه ها، وقف نامه ها، قباله ها و… برای تعیین مفاهیم الفاظ از عرف استفاده می کردند.
نکته: عقلا در همه عالم به این سیره، عمل کرده اند. اولیای شرع هم به این سیرۀ بسیار ریشه دار عقلائی، عمل کرده اند. خداوند متعال در کلمات وحی و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در بیان احکام و مراد خود، طبق همین شیوه عمل می کردند؛ به  این معنا که شرع مقدس، تمام قوانین، احکام و اخلاقیات و بلکه بخشی از معارف را به زبان عامیانه و با معانی منظور در عرف عقلا بیان می فرمودند.
اساسا بنای شرع و همه انبیا که احکام وحیانی را می آوردند، بر این بوده که  این ها را از هر قومی به زبان و فرهنگ همان قوم ارسال کنند؛ به عبارت دیگر، مخاطبِ خطاب های شرعی و بیانات وحیانی، عرف یعنی توده مردم هستند و چون توده مردم، مخاطب بیانات وحیانی هستند، گوینده  این بیانات هم، چه خداوند باشد و چه سخنگویان خدا مثل ائمه اطهار علیهم السلام، این ها به حکم عقل، افزون  بر سیره عقلا باید مطالب را به شیوه عقلائی بیان کنند؛ وگرنه در حقیقت، آن را نقض کرده اند و آنچه خواسته وحی و قانونگذار است، نقض شده است.
خواسته و غرض، این است که کتب وحیانی؛ خطابات شرعی، احکام، آموزه های اخلاقی، معارف و مطالب شارع را به مخاطبان تفهیم کنند. تنها راه فهمِ آن، همان شیوه و روش عقلائی است. اگر گوینده شرعی بر غیر روش نوع و توده مردم، نطق و مطالب را بیان کند، نقض غرض کرده است؛ ازاین رو عقل حکم می کند برای اینکه نقض غرض نشود باید مطالب را بر اساس همان شیوۀ عرفی و عقلائی، یعنی با استخدام و استعمال واژه ها با همان معانی موجود در عرف، تفهیم کنند.
دلیل دوم: دلیل نقلی
این دلیل، عبارت است از: روایات، نصوص و آیاتی که حاکی از این حقیقت است که اساساً بنای خداوند متعال بر این است که هر پیام آوری را که برای سخنگویی خودش فرستاده، به زبان و فرهنگ قوم خودش مبعوث و حقایق وحیانی را در قالب همان الفاظ و واژه های متداول بین عرف و مردم آن منطقه بیان کند.
دلیل نقلی در آیه اول
اولین آیه سوره ابراهیم می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛(1)«ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر با زبان قوم خودش تا برای آن ها احکام وحیانی و کلمات الهی را بیان کند و خداوند گمراه می کند هر کس را که بخواهد و هدایت می کند هرکس را که بخواهد.»
این از آن آیاتی است که به بحث هدایت و اضلال مربوط می شود. گاهی این سؤال در ذهن می آید که خداوند، هدایت می کند؛ ولی مگر خداوند متعال، اهل اضلال هم هست یا نه؟ زیرا عبارت «یضل» را در آیات متعددی به خدا نسبت داده اند.
اشاره کوتاهی برای روشن شدن جواب مسأله
خداوند متعال، چند نوع هدایت و اضلال دارد:
هدایت تکوینی، عبارت است از اینکه خدا در خلقت مخلوقات، آن ها را به گونه ای آفریده و در آفرینش آن ها حکمت هایی به کار برده است. او انسان را طوری آفریده که در خلقتش هیچ گونه کمبودی نیست و برای فهم حقایق، هیچ کمبودی ندارد.
هدایت تشریعی، عبارت است از اینکه خداوند در تشریع و قانونگذاری، قوانین را به گونه ای تنظیم فرموده که همه برای راهنمایی بشر به سوی کمال است. پس هدایت در بستر قانونگذاری یعنی جعل قوانین و احکامی که  این ها راهنمای بشر برای رسیدن به حیات طیبه است.
هدایت پاداشی، عبارت است از اینکه کسی که به هدایت های تشریعی خداوند، عمل کند، خدای متعال به او پاداش می دهد. این پاداش برای افرادی است که به این قوانین، احکام، واجبات، محرمات و… عمل کند؛ یعنی به هر مقداری که عمل کرد، خداوند در مقابل به او پاداش می دهد. به عبارت دیگر، هدایت پاداشی، یعنی کلام شیوای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که می فرماید: «من اخلص عمله لله اربعین صباحاً جری الله علی قلبه ینابیع الحکمه؛ کسی که چهل روز، اخلاص پیشه کند، خداوند بر دل او، چشمه های حکمتش را جاری می کند.»
نکته: این هدایت، اختصاصی و مخصوص کسانی است که هدایت تشریعی را به مرحله عمل رسانده و نشان داده اند که آن را پذیرفته اند؛ مثل آیه «انهم فتیۀ امنوا بربهم و زدنا هم هدی؛(2)این ها جوانمردانی بودند که  ایمان آوردند و هدایت تشریعی را پذیرفتند و ما هدایت این ها را اضافه کردیم.»
اما درباره اضلال، خداوند متعال، اضلال تکوینی ندارد؛ یعنی خداوند متعال به خلقت اولی، کسی را کافر نیافریده و همه را به خلقت تکوینی، هدایت کرده است؛ یعنی در ساختار وجود انسان، روح و جسم قرار داده و روحش را خداجو (فطرت الله التی فطر الناس علیها)(3)و عقل، درک و شعور به وی عطا فرموده و در کنار آن نیز غرایز را قرار داده است. این انسان باید در جنگ بین غریزه و عقل، توانایی خودش را نشان بدهد.
نکته: خداوند متعال، اضلال تشریعی ندارد و چنین قانونی در هیچ شرعی از شرایع الهی نیست. بر مسلک عدلیه، تمام احکام و قوانین الهی بر مبنای مصالح و مفاسد و ملاک هایی وضع می شود که برای انسان، مفید و مؤثر است؛ ازاین رو در هیچ قانونی از قوانین الهی، اضلال نیست؛ اما خداوند، اضلال پاداشی و کیفری دارد.
معنای اضلال کیفری، این است که اگر بنده ای، سرمایه های اصلی معنوی را که خداوند به او عنایت کرده است، زیرپا بگذارد و همه را در مسیر تکامل خودش به کار نبرد، خدای متعال به تناسب فاصله گرفتن انسان از سرمایه ها و از بین بردن آن سرمایه ها، او را گمراه می کند. معنای «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و ابصارهم غشاوه»(4)این است. خداوند متعال ابتدا بر هیچ دلی مهر نمی زند؛ بلکه هنگامی مهر می زند که صاحبِ دل، پیش از آن، همه سرمایه های الهی را زیر پا گذاشته است.
«یضل الله من یشاء»؛ چه کسانی هستند که خداوند می خواهد آن ها را گمراه کند؟ پاسخ روشن شد که خداوند متعال، اضلال تکوینی ندارد که کسی را در خلقت اولیه گمراه بیافریند، اضلال تشریعی هم ندارد که قوانینش گمراه کننده باشد؛ ولی اضلال به معنای پاداشی و کیفری دارد. این درباره کسانی است که هدایت تشریعی را زیر پا گذاشته باشند.
دومین دلیل بر حجیت عرف در تعیین مفاهیم، دلیل نقلی است. از آیاتی مثل «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛(5)ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر به زبان قوم خودش تا برای آن ها مقاصد ما را به زبان همان قوم بیان کند»تا عرف، آن مقاصد را تشخیص بدهد.
دلیل نقلی در آیه دوم
پروردگار در دومین آیه می فرماید: «و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی المبین؛(6)به راستی که قرآن، تنزیلی از خداوند متعال است. فرشته امین الهی، این را بر قلب و روح تو نازل کرد تا از انذارکنندگان باشی و به زبان عربی آشکار است.»
این کلمه (نزل به الروح الامین) به رد کج اندیشانی اشاره دارد که می گویند: وحی، تجربه بشری است و همان طور که ما از الفاظ قرآن، مفاهیم را می فهمیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم با تصور و تصدیق، مطالب وحیانی را گرفته است.
حال اینکه تعبیر قرآن، خلاف این است. تعبیر قرآن، این است که «نزل به الروح الامین علی قلبک» یعنی فرشته امین، این را در قلب تو می اندازد، این گونه نیست که کلمه به کلمه بگوید و تو تصور و تصدیق کنی و معنای آن در ذهن و روح تو بیاید. در جای دیگر، تعبیر «القا» دارد؛ یعنی می گوید ما این را بر دل تو انداختیم.
دلیل نقلی در آیه سوم
در سومین آیه می فرماید: «ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر»(7)«و لقد اهلکنا اشیاعکم فهل من مدّکر»(8)«ولقد ترکناها آیۀ فهل من مدّکر».(9)یک جمله در این آیات، تکرار شده است. کلمه «یسّرنا» از باب تفعیل و مصدر آن «تیسیر» است. «یسر، ییسر، تیسیر.» تیسیر به معنای تسهیل و آسان کردن است. معنای آیه، این است که «ما قرآن را آسان کردیم، برای متذکر شدن و پند گرفتن، آیا اهل ذکر و پندگیری وجود دارد؟»
پس در اینجا خداوند متعال، قرآن را آسان ترین وسیله برای یادآوری معرفی کرده است و تسهیل قرآن ممکن نیست، مگر اینکه الفاظ و لغاتی که در آن به کار رفته، دقیقاً به همان معنا باشد که در قاموس و فرهنگ عرف عرب و لسان عامیانه به کار رفته و می رود؛ آن هم در حدی که برای توده بشر، قابل فهم باشد.
البته  این مربوط به احکام، اخلاقیات و بخشی از معارف است؛ اما ما یک سلسله از آموزه ها را داریم که آن ها هرگز عمومی نیست؛ بلکه به یک معنا، خصوصی هم نیست. این جز برای افراد خاص، قابل فهم نیست. نمونه هایی از آن را بعداً بیان خواهیم کرد. آیه «ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر»(10)به بیان احکام، اخلاقیات، مسائل تاریخی و احوال قیامت و این ها مربوط می شود.
مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله، ذیل این آیه در المیزان، جلد 19، صفحه 69 می فرماید: «التیسیر، التسهیل؛ تیسیر یعنی آسان کردن» و «تیسیر القرآن لذکر» به معنای «آسان کردن قرآن برای ذکر» یعنی چه؟ یعنی «هو القائه علی نحو یسهل فهم مقاصده للعاصی و الخاص و الفهام البسیط و المتعمقه». معنای «تیسیر القرآن» عبارت است از اینکه قرآن، معانی را طوری القا کرده که فهم آن ها آسان است، هم برای عام و توده مردم و هم برای خاص و کسی که بهره ای از علم دارد، هم برای فهم و درک های بسیط و هم فهم های عمیق (کل علی مقدار فهمه)، منتها هرکدام به مقدار فهم خود بهره می گیرند.
«و یمکن ان یراد به تنزیل حقائقه العالیه و مقاصده المرتفعه عن افق الافهام العادیه الی مرحلۀ التکلیم العرب تناله عامه الافهام.» می فرماید ممکن است مقصود از تیسیر و آسان کردن قرآن، این باشد که یک سلسله حقایق و معارفی در قرآن آمده که بسیار عالی و مرتفع و از افق فهم عادی، بالاتر است؛ ولی این معارف را در حد فهم بشر تنزل دادیم؛ آن هم با همین واژه های عربی که بین خودشان رایج است.
«کما یستفاد من قوله تعالی انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون» و شاهد بر آنچه  ایشان فرموده، روایتی از امام باقر علیه السلام است که می فرماید: «ان للقرآن عباره و اشاره و لطائف و حقائق: اما العباره فللعوام و اما الاشاره فللعلماء و اما لطائف فللاولیاء و اما الحقائق فللانبیاء.» می فرماید سخن خداوند چنان نیست که یک ظاهر داشته باشد، پس دارای چند مرحله است: یعنی ظاهری دارد که در حد فهم توده بشر است، اشاراتی دارد که فراتر از حد فهم علما است و بالاتر از آن، یک سلسله لطایفی دارد که به پالایش روح نیاز دارد تا به  این لطایف برسد و این مخصوص اولیا است. همچنین یک سلسله حقایقی دارد که  این ها به بطن قرآن مربوط می شود و این از افق فهم عوام و خواص و اولیا، فراتر است.
تبصره بر دلیل دوم نقلی
گرچه بخش احکام قرآن و اسلام، بخش اخلاقیات و بخشی از معارف الهی در حد فهم نوع بشر است و در قاموس، واژه های متناسب با فهم عرف و آنچه آن ها می فهمند بیان می شود، یک سلسله حقایقی است که  این ها نه تنها برای عوام، قابل فهم نیست؛ بلکه برای خواص هم است.
والسلام علیکم

1- سوره ابراهیم، آیه 4.
2- سوره کهف، آیه 13.
3- سوره روم، آیه 30.
4- سوره بقره، آیه 7.
5- سوره ابراهیم، آیه 4.
6- سوره شعراء، آیات  192-195. ترجمه آیات: این کتاب، نازل شده از جانب پروردگار جهانیان است. آن را روح الامین بر دل تو نازل کرده است تا ازبیم‏ دهندگان باشی.
7- سوره قمر، آیه 51.
8- همان، آیه 32.
9- همان، آیه 15.
10- سوره قمر، آیه 51.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها