بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
در جلسه قبل عرض کردیم حدود چهل بحث داریم که مربوط به موضوع شناسی است و حداقل باید به آنها اشاره بشود. حالا می خواهیم درباره یک موضوعِ خاص بحث کنیم. جلسه گذشته، این را عرض کردیم که اگر جایی، موضوع شرعی معلوم نبود، مثلاً درباره همین تریاک یا تریاق، اگر معلوم نباشد، همین تریاک امروزی، منظور است یا چیز دیگر، اینجا چه باید کرد؟ وقتی شرع، موضوعی را به کار برده است؛ اما این موضوع، مبهم یا مجمل است یا معارض دارد، چه باید کرد؟
وقتی دو نفر، حدیث تریاک را متفاوت معنا کرده اند، اینجا تعارض وجود دارد و معلوم نیست الآن منظور از تریاک، کدام معنا است؟ صاحب جواهر یا مقدس اردبیلی گفته اند که هر گاه موضوع در شرع، مشخص نیست، باید سراغ عرف برویم و ببینیم عرف به چه چیزی تریاک می گوید.
این سخن از چند جهت، نادرست است. بعداً بحث خواهم کرد که آیا باید موضوع را از عرف عام یا عرف خاص یا متخصصان یا از لغت و یا از مردم کوچه و بازار بگیریم. دراین باره بعداً بحث خواهیم کرد؛ ولی فعلاً عرض می کنم اشکال این کلام، آن است که وقتی موضوع، مجمل یا مبهم بود، محل احتیاط است، نه جای مراجعه به عرف! یعنی من می دانم شرع، یک تکلیفی آورده است؛ اما نمی دانم این تکلیف به چه چیزی تعلق گرفته است؟ در این گونه موارد که به موضوع، شک داریم باید احتیاط کنیم.
گاهی شارع می گوید الکل نجس است و شما نمی دانید الکل چیست؟ اینجا محل احتیاط است؛ اما گاهی شارع نگفته الکل حرام است؛ بلکه فرموده است: خون یا مسکر و… حرام است. حالا اگر بخواهید بحث کنید که الکل، مسکر است یا نه، باید سراغ عرف بروید؛ پس وقتی سراغ عرف می رویم که شارع، آن لفظ را به کار نبرده باشد. یا اینکه شارع آن لفظ را به کار برده است؛ ولی معنایش را به عرف واگذار کرده است. اینجا باید سراغ عرف رفت؛ ولی جایی که خود شارع، کلمه را معنا کرده است؛ اما مقصودش مبهم یا مجمل است، هرگز به عرف، مراجعه نمی شود؛ زیرا اینجا، محل شک در مکلفٌ به است، نه شک در تکلیف. اینجا باید احتیاط کرد.
موضوع شناسی از دیدگاه قرآن
از بعضی آیات قرآن استفاده می شود که موضوع شناسی، خوب نیست؛ مثلاً فرض کنید این آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ.»[1] معنایش این است که خیلی چیزها را سؤال نکنید و درباره شان تحقیق نکنید تا روشن بشود؛ چون باعث ناگواری شما می شود؛ مانند داستان بقره و قوم بنی اسرائیل و سؤال هایی که از حضرت موسی(ع) پرسیدند. همان موقعی که خداوند متعال فرمود بروید و یک چیزی را قربانی کنید، اگر گوش می کردند، آن قدر دردسر برای آنها درست نمی شد. وقتی این همه سؤال کردند، باعث شد کارشان سخت شود: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً»[2] «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانُ.»[3] رنگ بقره چطوری باشد، مثلاً نه پیر باشد «لاَ فَارِضٌ»، «وَلاَ بِكْرٌ» و نه جوان باشد؛ بلکه وسط آنها باشد: «فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»[4] «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا»[5] رنگ آن چطوری باشد: «قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ»[6] «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا»[7] «قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ»[8] آیا از این آیات می شود استفاده کرد که سؤال کردن و تحقیق کردن درباره موضوع، کار خوبی نیست یا کار خوبی است؟
مثلاً فرض کنید این آیه شریفه که فرموده: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ.»[9] این هم به موضوع، اشاره می فرماید. طعام، موضوع است. «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ»[10] اینجا هم موضوع را می فرماید. در آیه «أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّاثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»[11] آیه دلالت می کند که دقت در موضوع، خوب است یا مثلاً «أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ»[12] هم دلالت می کند که موضوع شناسی، خوب است.
نمونه دیگر آیه «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»[13] است. شاید کسی بگوید: منظور از سؤال، حکم است؛ اما دنبال آن می فرماید: «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ»؛[14] زیرا در بعضی روایات، این آیه درباره نبوت است و علامات نبوت، موضوع می شود؛ اما اگر صدر و ذیل این آیه را در نظر بگیریم، شاید منظورش احکام بشود. « چه بسا سؤال بکنید که این پیغمبر اُمی هست یا نیست؟ سؤال می کنید ببینید این پیغمبر، امانتدار است یا نیست؟» این موضوع شناسی می شود.
شناخت امام به این معنا که چه کسی امام است و چه کسی امام نیست، حکم است و موضوع نیست. در آیه «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ» بینات و زُبُر، موضوع اند. شاید کسی بگوید به این آیات استناد می کند، برای اینکه موضوع شناسی خوب نیست و ممکن است فرد دیگری هم از این آیات استفاده کند که موضوع شناسی، خوب است؛ اما استدلال به آن آیات، مبنی بر اینکه موضوع شناسی خوب نیست، غلط است. این آیه ای که درباره بنی اسرائیل بود و اینکه بنی اسرائیل سؤال می کردند و خدای متعال سخت می گرفت، مانند ماجرای ذیل است:
پیغمبر خدا(ص) فرمود: حج انجام بدهید: یک نفر بلند شد و گفت: ای رسول خدا! هرسال حج انجام بدهیم یا فقط همین امسال؟ پیامبر(ص) فرمود: چرا این سؤال را کردی. اگر من بگویم هر سال، آن وقت باید هر سال، حج انجام بدهی. مضمون کلام پیغمبر، این است که رسول خدا(ص) تشریع می کند؛ یعنی همین که می فرماید حج انجام بدهید؛ یعنی یک بار؛ اما اگر در پاسخ بفرماید هر سال حج انجام بدهید، آن وقت، تشریع و جعل می شود.
ابتدا خداوند متعال فرمود: «أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً؛ یک گاو قربانی کنید»؛ چون سؤال کردند، تکلیفشان سخت شد. دوباره سؤال کردند، تکلیفشان، شدیدتر شد. پس ببینید این ماجرا در زمانی بود که قانون، جعل می شد؛ ولی اینها لج بازی می کردند و خداوند هم سخت تر می گرفت؛ ولی زمان ما، زمان تشریع نیست؛ پس سؤال بکنیم یا نکنیم، سخت گیری برای ما ایجاد نمی شود. این جوابِ استدلال به آن آیات است.
«اصالة البرائه» تشریع نیست، «اصالة البرائه» حکم ظاهری و رفع ظاهر است. جعل واقعی یا برداشتن حکم واقعی نیست؛ یعنی هر جا برائت جاری کردید می گوییم ظاهراً واجب نیست؛ اما شاید تشریع باشد و حکم واقعی باشد و اینجا بحث حکم واقعی است.
درباره آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»[15]باید گفت که اصلاً شأن نزولش، موضوعات و احکام نیست. شأن نزولش درباره جنگ است و در جنگ مثلاً بگویید که این آیه شریفه را داریم: «قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ.»[16] آیه از سوره آل عمران است و می فرماید: اگر به جبهه نمی رفتند، در رختخواب می مردند. حالا شما سؤال کنید که اگر جبهه نمی رفتند، چگونه می مردند؟ کسی آنان را می کشت؟ یا چه مرض و عیبی پیدا می کردند؟
اگر شما بپرسید: من بگویم سرطان یا وبا می گرفت، پسر همسایه می آمد و آن را می کشت. شأن نزول آیه «إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» درباره افرادی است که در جنگ کشته شده اند. اگر اینها باز به جبهه نمی رفتند، باز هم می مردند؛ حالا بگویید چگونه می مردند؟ فرض کنید من بگویم اگر جبهه نمی رفت، فلانی او را می کشت؛ پس کدورت و ناراحتی درست می شد.
پس این آیات، دلالت ندارند که موضوع شناسی خوب نیست.
درباره آن آیه شریفه که می فرماید: انسان به طعام خودش نگاه کند. شاید کسی بخواهد از این آیه استفاده کند که موضوع شناسی خوب است: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»؛[17] یعنی آیه ترغیب می کند که موضوع را بشناسد. همچنین درباره «أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ»[18]دلالتی نداریم که درباره شتر است. می دانید که برخی دانشمندان می گویند: درخت خرما نه گیاه است و نه حیوان؛ بلکه چیزی بین گیاه و حیوان است؛ شتر هم نه حیوان است و نه انسان؛ بلکه چیزی بین آنها است.
اینها بحث های خداشناسی و معرفتی است؛ در حالی که بحث ما درباره احکام است. ما می خواهیم موضوع و حکم را بشناسیم. من نمی خواهم اینجا موضوعِ خداشناسی یا پیغمبر شناسی را بحث کنم. این موضوع بحث ما نیست؛ پس بحث خلقت شتر، از باب این است که این حیوان، آیه خداست. پس اینجا موضوع شناسی برای اعتقادات است؛ در حالی که بحث ما موضوع شناسی برای احکام است. پس این آیه دلیل نمی شود.
آن آیه شریفه هم که فرمود: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» آن هم دلیل نمی شود: اولاً: روایتی از امام صادق(ع) است که طعام را به علم تفسیر کرده اند: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» یعنی «فلینظر الانسان الی علمه عن من یأخذه» اگر این گونه باشد که اینها اصلا نمی خواهد بگوید که طعام یا علم را بشناس؛ بلکه می خواهد بگوید: طعام را یا علم را از چه کسی می گیرید؟ شناخت علم نیست، شناخت طعام هم نیست؛ بلکه شناخت این است که معطی کیست؟
پس این هم درباره موضوع شناسی نیست. موضوع شناسی، آن است که من بگویم خود این طعام چیست؟ از چه چیز درست شده است؟ یا اینکه اگر توسعه هم بدهد، بگوید علم از چه چیز درست شده است؟ این آیه می فرماید که دقت کنید علم را از چه کسی می گیرید؟ طعام را از چه کسی می گیرید؟ پس این آیه هم ربطی به بحث ندارد.
این آیه هم که از جواب، طفره رفته است: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَی وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون.»[19]
آیه دیگر می فرماید: «يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ.»[20] چه چیز انفاق کنند: «قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ.» می گوید چه چیزی انفاق کنم؟ آیه می فرماید: به چه کسی انفاق کن؟ یعنی از جواب طفره رفته و گفته است که مهم نیست چه انفاق می کنیم؛ بلکه این مهم است که به چه کسی انفاق می کنیم. این آیه شریفه به نفع موضوع شناسی یا ضد موضوع شناسی به کار نمی آید.
نتیجه
از آیات نتوانستیم استفاده کنیم که موضوع شناسی، خوب است یا بد؟
مواردی را یادداشت کرده ام؛ مثلاً اگر در تشخیص موضوع، دچار اشتباه شدید یا در مواردی که تغییر موضوع رخ می دهد چه باید کرد؟ همچنین درباره موضوعات سیاسی، موضوعات اعتقادی و موضوعات عرفی، مطالبی وجود دارد که ان شاء الله در جلسه بعد عرض می کنم.
والحمدلله رب العالمین
[1]. مائده/101.
[2]. بقره/67.
[3]. بقره/68.
[4]. همان.
[5]. بقره/69.
[6]. همان.
[7]. بقره/71.
[8]. همان.
[9]. عبس/24.
[10]. نحل/43.
[11]. عبس/25 و26.
[12]. غاشیه/17.
[13]. نحل/43.
[14]. همان.
[15]. مائده /101.
[16]. آل عمران/١٥٤. بگو: اگر در خانههایتان هم بودید کسانی که کشتهشدن بر آنان نوشته شده بود، به سوی آرامگاههای خود بیرون آمدند.
[17]. عبس/۲۴.
[18]. غاشیه/17.
[19]. بقره/١٨٩. از تو درباره هلالها میپرسند، بگو: آنها وقتنماهایی برای مردم و برای حجّاند و نیکی آن نیست که به خانهها از پشت آنها در آیید؛ ولی نیکی ]مجسّم[ کسی است که تقوا پیشه باشد، و به خانهها از درهایشان درآیید، و از خدا پروا بدارید، باشد که ظفرمند شوید.
[20]. همان/215.
[…] […]