متن درس آیت الله مومن(جلسه پنجم)

متن درس آیت الله مومن(جلسه پنجم)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

مقدمه

جلسات گذشته، مباحث انقلاب و استحاله مطرح شد. مثالی که برای انقلاب آوردیم، عصیر عنبی یا خمر است که سرکه شود. مثال استحاله نیز عین نجسی است که جسم باشد و مایع نباشد؛ مثل سگ که در نمکزار به نمک تبدیل شود.

یکسانی دلیل در استحاله و انقلاب

اگر از نظر دلیل حساب کنیم، عنوانی که شارع مقدس، حکم نجاست را برایش وضع کرده، یکی است. عنوان در یکی خمر یا عصیر عنبی و در دیگری سگ است که به سبب عوض شدن وضعیتشان، عنوان قدیمشان از بین رفته است؛ یعنی دیگر خمری موجود نیست؛ بلکه سرکه شد؛ «ولو کان سابقاً خمراً». اینجا دلیل نجاست آن، که عنوان خمر یا کلب بود، دیگر نیست؛ بنابراین دلیل نجاست، شاملش نمی شود. در اینجا عنوان جدید، تحت عناوینی است که حکم حلّیت و طهارت دارند؛ مثلا سگ به نمک، و خمر به سرکه تبدیل شده و حالا دلیلی که گفته است نمک و سرکه، پاک است شامل اینها هم می شود.

قاعده طهارت

قاعده کلی، این است که «کل شیء طاهر حتی تعلم انه نجس». قاعده طهارت، به حلیت آن حکم می کند. پس عنوان جدید (نمک یا سرکه) هم حکمش چنین است: «کل ملحٍ طاهر» و «کل خلٍّ طاهر».

این یک جهت مشترک است که بین انقلاب و استحاله، تفاوتی نیست قبلشان مایع باشد و به مایع دیگری تبدیل شود یا جامد باشد. این هر دو یک جهت واحدی هستند که «لایصدق العنوان النجس علیه حتی یحکم علیه بالنجاسة». اینجا سرکه و نمک هر دو طاهرند و حکمشان هم یکی است. برفرض اگر این دلیل دوم هم نباشد شک داریم که آیا نجس است یا پاک است؟ می گوییم: «کلی شیءٍ طاهر حتی تعلم انه نجس.»

یک ملاک واحد است که وقتی نجاست را نمی توانیم ثابت کنیم و مشکوک می شود، می گوییم: «کل طاهر، پاک است» و طاهر را با این عنوان جدید که «الملح طاهرٌ» ثابت می کنیم.

حضرت امام(ره) در «تحریر الوسیله» استحاله و انقلاب را دو مورد جداگانه، ذکر نکرده است؛ بلکه همین عنوان واحد را آورده است که اگر عنوانِ محکوم به نجاست، به علت تبدیلی که در آن پیدا بشود، از بین برود و عنوان جدیدی پدید بیاید، پاک می شود؛ پس دیگر فرقی نمی کند: «سواءٌ کان مثل خمر یسیر خلا او مثل الکلب یسیر ملحا.»

موارد شک فرق کرد ، الان عنوان عوض شده است. حقیقتی که نجس بود، سگ بود ؛ ولی الان دیگر سگ نیست؛ یعنی حقیقتش عوض شده و ملح شده است. شرط استصحاب، بقای موضوع است؛ ولی اینجا موضوع، عوض شده و چیز دیگری است.

پرسش: تبدیل چوب به زغال، انقلاب است؟

پاسخ: نه انقلاب است و نه استحاله. اینها از قبیل تبدیل حالات است. حالت چوب بودن و حالت زغال بودن، دو حالت است؛ نه اینکه عوض شده باشد. این از قبیل ملح است و سگ نیست؛ از قبیل خمر و سرکه نیست که اینها را گفتیم.

همین که حقیقتِ قبلی از بین برود، دلیل نجاستِ قبلی نمی آید. استصحاب هم که امام فرمودند اینجا جایی ندارد؛ چون وقتی موضوع عوض شد، حقیقت آن تغییر پیدا کرد؛ یعنی این نجس نیست؛ بلکه خمر یا سگ، نجس بود.

اینجا چون موضوع، تغییر کرده، جای استصحاب نیست و اگر شک کنیم جای «کل شیء طاهر است». همچنین، عنوان جدیدی پدید آمده است که ادله بر پاک بودنش دلالت می کند و خود این هم پاک بودنش را اقتضا دارد.

پرسش: اینجا ممکن است که استحاله یا انقلاب به صورت دفعی نباشد؛ بلکه به صورت تدریجی باشد. قبول نداریم که نجس نیست؛ چون اجزایی که دارد تبدیل می شود با اجزای نجس در تماس است.

پاسخ: در تماس باشد! خود نجس عوض شد، خود نجس، سگ بود که ملح شد و این عنوان دیگری بود که به عنوان جدیدی تبدیل شد.

پرسش: درست است که چیز دیگری است؛ ولی آیا متنجس یا نجس نیست؟

پاسخ: سگ که بود، نجس بود و نجس، بالاتر از متنجس است. حالا اگر نجس شد، سخت تر می شود؟ متنجس هم همین طور است. فرقی نمی کند؛ ولی فرض کردیم که این سگ بود. سگ، عین نجاست است؛ ولی بر اثر تبدیل تدریجی، دارد نمک می شود.

پرسش: اگر با دقت عقلی بسنجیم، چیزی که نمک شده با نجس در تماس است.

پاسخ: پیش از نمک شدن را کار نداریم که با چه چیزی تماس دارد.

پرسش: عرض بنده، این است: قسمت هایی که نمک شده با جزء دیگر که هنوز نجس است، ارتباط دارد، همین باعث نجس شدن نمک ها نمی شود؟

پاسخ: مهم نیست که تماس داشته باشد. سگ، عین نجاست است و چون نجس است، ذاتاً نجس است؛ نه چون متصل به نجس است؛ بلکه خودش نجس است.

پرسش: اگر تبدیل شدن، دفعی باشد، فرمایش شما پذیرفته است؛ ولی اگر به صورت تدریجی باشد ، یعنی یک قسمت از سگ به نمک تبدیل شده؛ ولی قسمت دیگر، هنوز تبدیل نشده است.

پاسخ: مگر اتصال داشتن باعث نجاست می شود؟ نه، بلکه اگر مرطوب باشد سرایت می کند؛ مگر این جزئی که الآن نمک شده، جزء کلب نبوده است؟ اینکه با انقلاب، پاک شد، چرا پاک شد؟ چون استحاله شد؛ یعنی نمک شد.

پرسش: وقتی سگ به طور تدریجی به نمک تبدیل می شود، جزئی که نمک شده با جزء دیگر که هنوز سگ است تماس دارد و نجاست به نمک سرایت می کند؛ یعنی یک دستِ سگ، نمک شده و دست دیگر، هنوز نمک نشده و این دست که نمک نشده با دستی که نمک شده، ارتباط دارد و نمک پاک در رطوبت با دستی که هنوز سالم است و به آن صدق سگ می کند، ارتباط دارد و نجاست از قسمت نجس به قسمت پاک سرایت می کند.

پاسخ: ابتدا سگ بود، بعد نمک شد که دیگر سگ بر آن صدق نمی کند. اینجا نمی شود استصحاب کرد. سگ، تازه به تازه عارضاً به همان نجاستی که ذاتاً خودش داشت اتصال دارد تا آنجایی که نمک می شود. اینجا دیگر نجس نیست؛ برای اینکه ملح است. دیگر غیر ملح هم نداریم. آن قسمتی که هنوز، بدن سگ است، نه به علت اتصال، بلکه به دلیل «الکلب نجس»، نجس است.

پرسش: آیا نمکی که از سگ درست شده، هیچ وقت نجس نمی شود؟

پاسخ: اگر نجاست دیگری غیر از سگ بودن برای آن عارض بشود، نجس می شود.

پرسش: آیا سگ، دیگر آن نمک را نجس نمی کند؟

پاسخ: قسمتی که تا الآن نمک شده، خودش سگ بوده، نجاست سگ بودن با نمک شدن از بین رفته است. نجاست جدیدی هم وجود ندارد؛ مگر فرض کنید نمک، به نجاست دیگری مثل بول، متصل است و نجاستی که از ناحیه بول بودن است به نمک سرایت می کند؛ ولی فرض ما آن است که این طور نیست.

فرض این است که به تدریج نمک شده است. تا حالا به هم متصل بوده و آن نجس بوده است، ولی وقتی نجاست سگ بودن از بین رفت، حقیقت آن نجاست از بین رفته و دیگر هیچ چیز نیست.

پرسش: یعنی اگر شیء بخواهد متنجس بشود شرط آن برخورد به نجاست است، نه اتصال؟ آیا همین مقصود است؟

پاسخ: اتصال فایده ندارد. اتصال باید مسری باشد. آقایان می فرمایند: وقتی رطوبت نباشد، سرایت در کار نیست. این نجاست در ذات شیء بود، بعد از اینکه از بین رفت، دیگر از بین رفته و پاک است. دلیلی که گفته است: «الکلب نجس» تا این کلب است، نجس است؛ ولی وقتی از بین رفت، نجس بودنش هم از بین می رود. بعد که پاک شد، اگر بعد از این با چیزی ارتباط پیدا کرد و نجس شد، بحث دیگری است که تابع احکام نجاست می شود.

نمک  شدن، نجاست سگ را از بین می برد. شما خمر را حساب بکنید، چطور است؟ خمر، مایع بود، نجس هم بود، این خمر بوده، نجس هم بوده است. حالا خمر به سرکه تبدل یافته است. در اینجا تدرج تصور ندارد؛ زیرا تا وقتی خمر بود، همه آن خمر بود، اگر هم سرکه شد، همه آنسرکه می شود. اینجا دیگر نمی گویند که این تبدیل شدن، تدریجی است. این طور نیست که تبدیل، تدریجی باشد و بعضی از اجزای آن مثل گوشت، زودتر به نمک تبدیل شود.

پرسش: آیا رطوبت سگ باعث نجس شدن نمک نمی شود؟

پاسخ: رطوبت، جزو آن نجس بوده و آن هم وقتی تبدل پیدا بکند، پاک می شود؛ یعنی رطوبت آن، یک نجاست اضافه بر نجاست سگ بودن نیست. این تغییری که پدید می آید «بالاستحاله او الانقلاب» نجاست را از بین می برد و دیگر آن موضوع سابق وجود ندارد. پس آن نجاست سابق را نمی شود استصحاب کرد. نمی شود به دلیلی که گفته نجس است، توسل کرد؛ بلکه آن دلیلی که گفته ملح است تا ملح نشده نجس است؛ ولی هر جا ملح شد، پاک است و هر جا ملح نشده، می گوییم نجس است. باز همین طور به تدریج هر چه هست از نجاست سگ بودن، به تدریج، همه از بین می رود.

این طور نیست که نجاست سگ بودن، چیزی جدای از سگ بودن باشد؛ بلکه علت نجاست، سگ بودن است: «الکلب نجس. العذرة نجسة. الخمر نجس.» خود خمر بودن، ذاتش ذات نجس است تا موقعی که ذاتش باقی است، نجس است و وقتی از بین رفت، پاک می شود.

این مسأله استحاله و انقلاب، تفاوتی در این جهت نمی کند. این تصوری که شما فرمودید در آنجا نمی آید؛ ولی اگر بخواهد درباره استحاله بیاید، واقعیت، این است که آنچه ملاک نجس بودن است، چیزی نیست که اضافه بر سگ بودن باشد، پس نمی توانید بگویید: یک چیز با عنوان سگ داریم. یک چیز هم با عنوان نمک داریم و یک چیز دیگر هم داریم که ارتباط و اتصال را ایجاد می کند. همچنین نمی توانیم ارتباط را امر سوم بگیریم.

درباره سرایت رطوبت هم، چنین نیست که رطوبت، عامل انتقال نجاست باشد؛ درباره خمر هم تصوری غیر از این نداریم ]با اینکه آنجا رطوبت وجود دارد[. در نمک شدن هم وقتی سگ در نمکزار به نمک تبدیل می شود، هر رطوبت و چیز دیگری دارد به نمک تبدیل می شود؛ در نتیجه، همه اجزای آن نمک می شود؛ یعنی شیء سومی نداریم که آن شیء سوم، اتصال باشد که خود اتصال، نجاست آور باشد؛ بلکه تمام نجاستش مثل آب دهانش و سایر رطوبت هایش از بین می رود. تمام آنچه عین نجس است، هر قدر که ملح شده، دیگر سگ نیست. تمام آنچه نجس بوده، از بین می رود و چیزی که پدید آمده، چیز تازه ای است که دلیل نجس، شاملش نمی شود. یعنی تا آن موقعی که تغییر پیدا نکند همه آن نجس است؛ ولی وقتی تغییر پیدا کرد و سرکه و نمک شد، پاک است؛ پس خیال نکنیم که اتصال در اینجا، شیء سومی بوده است که آن اتصال، سبب نجاست می شود. درباره رطوبت هم می گوییم که وقتی شارع، تمام نجاست را از بین برد، چیز دیگری نیست که پاک نشود.

این گونه نیست که اتصال، امر ثالثی باشد و به واسطه آن، سگ که نمک می شود، نجس شود؛ نه، اتصال، مثل بول نیست که بگویید خودش یک نجاستِ دیگر است و انقلاب، فقط نجاست سگ بودن و خمر بودن را از بین می برد.

پرسش: اگر باران به آن ببارد، سرایت باران آن را نجس می کند؟

پاسخ: فرقی نمی کند. باران، پاک است و سرایت نمی کند. باران که نجس کننده نیست.  آب، نجس کننده نیست. اگر بگوییم آب به علت اتصال به بدن و موی سگ، نجس می شود، فقط همان، نجس می شود؛ ولی درباره سگ، شارع به طور کلی، این نجاست را از بین برد و گفت که این دیگر، نجس نیست؛ چون دیگر سگ بر آن صدق نمی کند.

پرسش: اگر در میان استحاله، باران به قسمت های نمک‎ شده نفوذ کند، آیا آن قسمت ها نجس نمی شود؟

پاسخ: نه آن طور نیست؛ یک وقت می گویید که نجاست اضافه ای از بیرون می آید، آن یک بحث است؛ اما اشکال ایشان، این نبودکه نجاستی از بیرون بیاید. ایشان می گوید: خودش تر بوده و هنوز خشک نبوده است. پاسخش این است که تمام این رطوبت، جزو ذات سگ است و این، وقتی به نمک تبدیل شد، رطوبت هم پاک می شود، چیز سومی هم نداریم.

ولی اگر فرض کنید دو سگ بوده است که یک سگ به نمک تبدیل شده است. این یکی پاک است؛ ولی دیگری که هنوز تبدل پیدا نکرده، نجس است. باران به نجس بارید و از آن به چیزی پاشید که پاک است. پاسخ ما این است که این مسأله از بحث، خارج است.

رطوبتی که ذاتاً سگ دارد، به نمک تبدیل، و پاک می شود. آنچه تر است نمک می شود. رطوبت، شیء سوم و جدای از سگ نیست؛ ولی اگر دو ظرف خمر و یک ظرف سرکه باشد، یا دو ظرف خمر باشد، یکی از اینها سرکه و آن دیگری هنوز تبدل پیدا نکرده باشد. حالا اگر باران آمد و به ظرف سرکه ترشح کرد، ممکن است گفته بشود که انقلاب، این نجاست را که به دلیل اتصال به وجود آمده از بین نمی برد. اتفاقاً این درست نیست؛ زیرا خود آقایان گفته اند: عوض شد و سرکه شد. حضرت امام(ره) می فرمایند متنجس هم همین طور است. وقتی آن ذاتی که نجاست به او عارض شده بود، عوض شد و به چیز دیگری تبدیل شد، قهراً آن نجاست عارضی هم از بین می رود.

پس یک وقت، مطلب این است که ما درباره نجاستِ اعضای سگ یا خمر، صحبت می کنیم. دراین باره عرض کردیم که اینها به تدریج، از بین می رود؛ یعنی سگ و رطوبتش و خمر که تر است، تمام اینها به علتِ خمر و سگ بودن، ذاتاً نجس اند. تا وقتی ذات آنها از بین نرفته است، نجس محسوب می شوند؛ ولی وقتی ذاتشان از بین رفت، پاک می شوند.

اینجا استصحاب هم نمی شود؛ چون موضوع، عوض شده است. سگ، دیگر سگ نیست، قبلاً خمر بود؛ ولی حالا دیگر خمر نیست. بنابراین استصحاب و دلیلی که نجاست را روی خمر آورده، اینجا جایی ندارد. الان این عنوان دوم، عنوان نمک و سرکه است که حکم می کند تمام آنچه به وجود آمده، حتی رطوبتش تبدیل به عنوان جدید شده و پاک است.

اگر دو سگ باشد که یکی به نمک تبدیل شود و دیگری تبدیل نشود و رطوبتی از آن به چیزی که الان نمک است، سرایت کند، مانعی ندارد که بگوییم، این نمک نجس می شود و باید آن را آب کشید. پس در این صورت هم ذات نمک، نجس نمی شود؛ بلکه متنجس است و با آب، تطهیر می شود.

حضرت امام(ره) هم فرموده اند که اگر متنجس هم باشد؛ ولی مشخص باشد که خود آن متنجس بر عنوانی عارض شده که آن عنوان، عوض می شود و از بین می رود، در این صورت، پاک می شود.

پرسش: آنجایی که یک سگ در حال استحاله باشد، آیا می توان استخوان هایش را جدا کرد و نمک ها را برداشت؟

پاسخ: اینها تصور است؛ ولی در واقع، این طور نیست که اول گوشتش نمک بشود و استخوان ها باقی بماند؛ وگرنه اگر گوشتش نمک شده باشد، استخوان هم نمک شده است؛ ولی اگر همین فرض را در نظر بگیریم که بخشی از آن نمک شده و بخشی نمک نشده، هر چه نمک شده، پاک است.

پرسش: اگر بخواهیم بحث انتقال نجاست به علت تماس با قسمت های تبدیل نشده را قبول کنیم لازمه خیلی خوبی پیدا نمی کنیم؛ چون لازمه اش این است که شارع، حواسش نبوده این کار به تدریج صورت می گیرد و قسمت های جدید، نجس می شود. فرمایش شما متین است. اگر این طور نباشد باعث می شود که همه نجس شوند. پس شارع چگونه گفته که با استحاله، پاک می شود؟

پاسخ : واقع قضیه این است که در این گونه موارد، این طور نیست که شارع درباره استحاله یا انقلاب، دلیل خاصی داشته باشد؛ بلکه همان ادله عامه ای که داریم، این را ایجاب می کند؛ یعنی دلیل داریم که «الکلب نجس» و «الملح طاهر» ، «الخمر نجس» و «الخل طاهر». نتیجه این می شود که سگ نجس است؛ ولی بعد که در نمکزار افتاد و نمک شد، دیگر علتی برای باقی ماندنِ نجاست نیست؛ پس از ادله طهارت در می یابیم که آنچه با استحاله به ملح تبدیل شد، پاک است؛ نه اینکه شارع گفته باشد: «الاستحالة مطهِّر»؛ بلکه وقتی ما مکلفان به ادله رجوع می کنیم، این را استفاده می کنیم. خدا این را نفرموده است که آنجا به خدا ایراد وارد شود.

ولی خوب قهراً علما و فقها این را با توجه گفته اند. فقها نیز به همین ترتیبی که بنده توضیح دادم، همین طور می گویند و اشکالی هم ندارد.

پرسش: تاکنون درباره تغییر و تبدل استحاله طبیعی، صحبت شده بود. اکنون استحاله را در موارد غیر طبیعی مثلاً بیشتر در مواد شیمیایی، بیان کنید؟

پاسخ: ابتدا می خواستم عرض کنم که درباره تبدل موضوع احکام فقهی، صورت های مختلف را بحث و مطرح بکنید و به بنده هم بدهید تا درباره اش بحث کنیم؛ حتی اگز چند نفر، بحث هایی داشته باشند و فروع جدید را بفرمایند، بسیار خوب خواهد بود.

در این باره که شما می فرمایید فرق نمی کند. ببینید مثلاً می گفتند: کسانی را که در بقیع دفن می کنند، رویشان چیزهایی می ریزند تا زود، خاک شوند. ادله ما آنجا هم می آید و فرق نمی کند. آنکه نجس است، بدن میت است، بدن میت، میته است و میته، نجس است و حکم میته را دارد.

حالا بگویید بدن حیوان دیگری که سر آن را نبریده اند و نجس است. حالا چیزی روی این بریزند تا اجزای گوشتی بدنش تغییر پیدا کند و خاک شود. این هم، همان است و فرقی نمی کند.

دلیل گفته است که میته، نجس است. گوسفندی هم که بدون رعایت موارد شرعی، سرش بریده شود، نجس است؛ اما شارع، خاک را نجس نمی داند. اینجا ماده شیمیایی، گوشت میته را به خاک تبدیل کرده است که عنوان جدیدی است. ادله نجاست نگفته است که این عنوان جدید، نجس است؛ مثل نمک شدن . فرض کنید که ماده شیمیایی بر بدن سگ ریخت و به نمک تبدیل شد، احکام و ادله نمک واقعی، شاملش می شود. به علتِ اطلاق ادله، فرقی نمی کند که علت نمک شدن، جریان طبیعت است یا مواد شیمیایی.

پس تا موقعی که «المنخنقة» و «المتردیة» بر آن صدق می کند، نجس است؛ ولی اگر اینها نباشد، چه یک مادۀ شیمیایی ریخته باشند یا به علتی دیگر باشد، دیگر گوشت بودنش و استخوان هایش، همه تغییر کرد و به چیز دیگری، تبدیل شد. اکنون عنوان دیگری شد که دیگر «المتردیة» و «الموقوفة» بر آن صدق نمی کند. «کانت متردیةً» در زمانی که «متردیة» بود، «حرمت علیکم» در قرآن شریف یا نجاستی که ادله گفته اند، شاملش می شد.

وقتی دیگر «متردیه» نیست، آن دلیل، شاملش نمی شود و استصحاب هم جریان ندارد. قاعده «کل شیء طاهر» می گوید پاک است یا اگر دلیلی داشته باشیم که گفته باشد نمک پاک است، همه نمک ها را شامل می شود. بنابراین تفاوتی نمی کند که علت تغییر، عوارض طبیعی زندگی باشد یا علت دیگر؟ درباره خمر هم همین زور است. فرقی ندارد دلیل این تبدیل، آب باشد یا ماده دیگر یا سببش گذشتِ روزگار باشد. اطلاق ادله می گوید: این ماده جدید، پاک است.

این مطلب برای بحث ما مفید است که اگر آنچه ذاتاً نجس است با ابزارهای شیمیایی و فیزیکی، تغییر کند، عنوان جدیدی پدید می آید که ادله، می گویند پاک است.

پرسش: اگر ماده شیمیایی، داخل عین نجس ریخته شد، آیا خود آن ماده شیمیایی، نجس می شود؟ مثلاً ماده شیمیایی را که داخل خمر ریختیم، بعد از یک ساعت، آن را به سرکه تبدیل می کند. آیا اینجا، ماده شیمیایی نجس می شود؟

پاسخ: تا تغییری در خمر پدید نیامده، نجس است و بعداً که عوض شد، دیگر آن ماده شیمیایی هم به سرکه تبدیل شده یا ملح شده و پاک است: «الملح طاهر ولوکان جزءً شیمیاییاً قبلا.»

پس وجه مطهریتِ انقلاب و استحاله، این شد: «عدم بقای عنوان سابق.» چون عنوان سابق، باقی نیست، نمی توانیم به دلیلی که گفته آن عنوان سابق، نجس است، تمسک بکنیم. جریان  نیافتنِ استصحاب برای این است که موضوع، عوض شد. سگ یا خمر بود؛ ولی حالا نمک شده که اینجا استصحاب، جریان ندارد؛ بلکه می گوییم: «کل شیء طاهر… .» یا دلیل خاص داریم که گفته است: «الملح طاهر.» اینجا هر دو دلیل برای پاک بودن آن عنوان جدید می آید.

پرسش: حکم ظروف، چه می شود؟

پاسخ: می گوییم پاک می شود؛ زیرا خمر، علت این نجاست بود. وقتی خمر از بین رفت، همه از بین می رود و چیز دیگری باقی نمی ماند . آن نجاست با این کاسه تماس داشته و کاسه، نجس شده است. وقتی دلیل گفت که این، ملح است و نجاست قبلی آن از بین رفت، ظرفش هم پاک می شود؛ حتی ظروف قبلی. اینها به آن بستگی دارد که این را بتوانیم اطلاق بگوییم یا نه؟

اینجا قبلا سگی افتاده بود و آن محلی هم که سگ با آن ارتباط داشته، نجس است؛ ولی وقتی سگ به نمک، تبدیل و پاک شد، جایش هم پاک می شود. اینجا محل جریان استصحاب نیست؛ چون عنوان قبلی، دیگر موجود نیست. وقتی آن نجاست تمام شود به ظرف هم سرایت می کند و ظرفش هم پاک می شود.

این معنا ندارد که بگوییم، محل، نجس است؛ زیرا قبلاً سگ بوده؛ ولی حالا سگ از بین رفته و شارع به طهارت، حکم کرده است؛ پس نجاستِ همه، از بین می رود.

فتوای حضرت امام(ره) هم در اینجا این است که متنجس، هم همین طور است؛ البته متنجسی که حقیقت آن از بین برود؛ نه اینکه مثلاً چوب باشد و بعد زغال بشود. اینجا امر جامعی داریم که هم شامل چوب و هم شامل زغال می شود؛ ازاین رو موضوع از بین نرفته است؛ ولی اگر فرض کردیم که از بین رفتن به این است که خاکستر بشود، وقتی خاکستر شد، استحاله حاصل می شود. وقتی پاک است نجاستی که داشته، اگر نجاست عارضی هم بوده، پاک می شود؛ مثل ذاتش که پاک می شود، همه آن پاک می شود.

اینجا عبارت تحریرالوسیله را برای شما می خوانم: «و یطهر کل حیوانٍ تکون مِن نجسٍ.» همه حیوانات از نطفه نجس پدید آمده اند؛ «او متنجسٍ؛ یا متنجس» اگر غیر منی باشد، متنجس است؛ «کدود المیته» مثل دود که کرم معده است. میته ای است که تبدل پیدا کرده و یک کرمی پدید آمده است. این کرم، پاک است؛ هرچند اصلش نجس بوده است. ممکن است اگر از خود متنجسی، کِرمی پدید بیاید، آن هم همین طور باشد: «کدودالمیته والعذره و یطهر…. نعم او لاقه الخمر نجاسهً خارجیتاً ثمّ نقلبه خلاً»؛ یعنی نجاستی که غیر خمر بودن باشد «لم تطهر علی الاحوط.» احوط آن، این گونه است که ممکن است پاک باشد. قبلاً خمر بود؛ اما خدا گفته پاک است؛ چون سرکه شده است. قبلاً اگر دست به آن خورده بود، نجس می شد؛ اما حالا پاک شده است. علما برای احتیاط واجبش فرموده اند که نجس است .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته