متن درس موضوع شناسی احکام استاد عابدی(جلسه سوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
در جلسات قبل یک کلیاتی را عرض کردیم و این موضوع را دنبال می کردیم که آیا در علوم مختلف (غیر از علم فقه) از محمول گزاره ها بحث می کنند یا از موضوع هم بحث می کنند. هر علمی یکی قضایایی دارد و این قضایا یک موضوع و یک محمول دارد و گفتیم که در علوم مختلف علاوه بر محمول از موضوع هم بحث می کنند.
دنبال این بودیم که استبعاد رفع شود که علوم دیگر (غیر از فقه) تا حد زیادی از موضوع هم بحث می کنند.
آیا در علم اخلاق فقط از محمول گزاره های اخلاقی بحث می شود؟
آیا در علم اخلاق فقط از محمول بحث می شود که مثلاً غیبت رذیله است؟ یا اینکه از موضوع آن هم بحث می شود؟
در کتابهای اخلاق مفصل به موضوع می پردازند، مثلا مطرح می شود که گاهی اشاره غیبت است، این بحث از موضوع است موضوع شناسی است محمول شناسی این است که بحث کنم که غیبت رذیله و زشت و بد است.
در مورد وسواس بیشترین بحث این است که وسواس یعنی چه؟ به چه چیز وسواس گفته می شود؟ آیا افراطِ در قوه عقلیه را وسواس می گویند یک فردی می گفت اگر باران بیاید از قم تا کاشان نجس می شود، چون بعد از قطع باران حتماً سگی در جاده عبور می کند و چون سگ نجس و جای پای آنهم نجس است وسانت کنار پای او هم نجس و همینطور ادامه دارد به این وسواس می گوییم افراط در درک. در اخلاق از این موارد بحث می شود و بحث از موضوع است.
تفاوت بین آداب و اخلاق
بحثی که در اخلاق خیلی مهم است این که چه چیزی اخلاق و چه چیزی آداب است، تفاوت بین آداب و اخلاق چیست؟ این موضوع شناسی است. اینکه چگونه درس بخوانم، چگونه مباحثه کنم، چگونه ناخن بگیرم، چه روزی ناخن بگیرم و … اینها بحث های اخلاقی هستند یا بحث آداب.
کسی که جلوی مردم پاها را دراز می کند، می خوابد یا به منزل غیر نگاه می کند مردی بی اخلاق است یا بی ادب؟
اینکه می گوییم هر چه مربوط به بدن انسان است می شود آداب و هر چه مربوط به روح انسان می شود اخلاق است این موضوع شناسی است.
خیلی از بحث هایی که در کتب اخلاق مطرح شده اخلاق نیست آداب است.
غیبت کردن و نکردن جزء آداب است نه اخلاق، بحث از صدق و کذب مربوط به زبان است و زبان مربوط به ادب است نه اخلاق در اخلاق بحث هایی مثل حسادت، سوء ظن، بدبینی، یأس از رحمت الهی و … که رذایل اخلاقی است مطرح می شود و در مقابل فضائل اخلاقی مثل توکل، حسن ظن، شجاعت، امید به رحمت خدا و … مطرح است.
امام راحل (رضوان الله علیه) می فرماید اخلاق چیز دیگری است.
امام خمینی (ره) کتابی دارند با عنوان جنود عقل و جهل، در آن کتاب می فرمایند آنچه در اخلاق ناصری یا تهذیب الاخلاق ابن مسکویه هست اینها اساساً اخلاق نیست اخلاق چیز دیگر است.
بحث این نیست که من بگویم چه چیز خوب و چه چیز بد است این می شود حکم. بحث بر سر این است که موضوع اخلاق چه چیز است؟
خلط بحث شده است خیلی از مطالبی که درمعراج السعاده بحث شده اخلاق نیست، خوب اینکه من بگویم آنچه در معراج و اخلاق ناصری و … مطرح شده اخلاق است یا آداب. این موضوع شناسی است.
علاوه بر اخلاق سیر و سلوک هم همینطور است عرفان هم همینطور است.
در فلسفه هم از موضوع شناسی بحث می شود.
اِن قلتی هست که آیا فلسفه علم است یا علم نیست. حالا فرض کنیم که فلسفه علم است. فلسفه ازچه چیزی بحث می کند؟ یک وقت بحث از احکام وجود است می شود بحث از حکم. اما اگر بحث از ماهیت کردیم که ماهیت وجود دارد یانه؟ یا بحث کردیم که این شی که در مقابل ماست وجود است، یا موجود و یا اینکه فلسفه از وجود بحث می کند یا از موجود. اینها بحث موضوع شناسی در فلسفه است.
پس در فلسفه هم از حکم بحث می شود مثل اشتراک وجود و تشکیک وجود و نقیض وجود و امثال اینها. هم بحث از موضوع مثل اینکه ماهیت اصالت دارد یا نه؟ آیا یک بود داریم و یک نمود داریم و یک نبود داریم یا اینکه یک بود داریم و یک نبود داریم. اینها همه می شود موضوع شناسی فلسفه.
در عرفان هم بحث ها مربوط به موضوع است.
حق موضوع عرفان است کل عرفان در باره خدا بحث می کند. خدا چیست؟ کیست؟ چرا می گویند خدا، حق یعنی چه؟ خدا یعنی چه؟ خدا از رگ به انسان نزدیک تر است یعنی چه؟ اینها بحث از موضوع شناسی است. حکم را میدانیم که خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است اما این مطلب یعنی چه و ….
در علم رجال بیشترین بحث این است که چه کسی ثقه است.
در علم رجال بحث از حکم خیلی کم است مثل اینکه توثیقات عام اعتبار دارند یا نه؟ و امثال اینها. اما بیشترین بحث این است که چه کسی ثقه است، چه کسی عادل است چه کسی فَتَحی است چه کسی واقفی است؟ اینها بحث از موضوع است نود درصد کتابهای رجال بحث از موضوع است. این آقا ثقه است، ضعیف است. عادل است مجهول است و …
اما اینکه کسی که ثقه است می شود به حرف او اعتماد کرد یا نه؟ اقل بحث رجال است.
آیت الله العظمی بروجردی و سوال از موضوع رجالی
فردی آمد خدمت آقای بروجردی و ادعا کرد علم رجال می داند آقا فرموند راجع به این سند نظرت چیست؟ قابل اعتماد است یا نه؟ کلینی عن الحسن بن محبوب عن ابراهیم بن هاشم عن ابیه عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن ابی رافع عن موسی بن جعفر (علیهما السلام)
ایشان تأملی کردند و گفتند اینها همه آدم های موثقی هستند و سند صحیح است آقای بروجردی فرمودند آدمهای موثقی هستند ولی سند کاملاً غلط است. کلینی اصلاً حسن ابن محبوب را ندیده در هیچ کجا حسن ابن محبوب از هاشم چیزی نقل نکرده عن ابیه کاملاً اشتباه است. ابن رافع در زمان امیرالمومنین (علیه السلام) بوده. چطور یکی در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و یکی در زمان موسی بن جعفر (علیهما السلام) ؟
ببینید راویان موثق هستند، اما زمان آنها کاملاً متفاوت است خوب این آقا چه چیز را بلد نبود که مرحوم آقای بروجردی فرمودند این آقا بویی از علم رجال نبرده است؟ موضوع را بلد نبود، پس قالب اصلی بحث در رجال روی موضوعات است که خیلی ها متأسفانه با رجال بیگانه هستند. چون در علم رجال بحث روی موضوعات می رود و ما با موضوعات کمتر سر وکار داریم.
حدیث تدریه خیرٌ من الف تروی
در ارتباط با علم درایه هم همینطور است این درایه ای که الان در حوزه متداول است درایه نیست اسم آن درایه است در واقع اصطلاحات محدثین را معنی میکند. مثل اینکه حدیث معلل چیست؟ حدیث مرفوع یعنی چه و امثال اینها.
درحالی که درایه یعنی فهم حدیث (حدیث تدریه خیرٌ من الف تروی) اگر حدیثی به شما دادند از کجا می فهمید این حدیث الفاظ امام (علیه السلام) است یا مضمون کلام امام (علیه السلام)؟ این اصلاً حدیث است یا نه؟ آیت الله العظمی بروجردی کتابی دارند بنام الاحادیث المقلوبه. احادیثی که قلب و وارونه شده اند شناخت این احادیث می شود علم درایه.
حدیثی که اول مکاسب است (حدیث تحف العقول) صاحب عروه در حاشیه مکاسب می فرماید عبارتهای حدیث بهترین شاهد است بر اینکه حدیث جعلی است و قابل اعتماد نیست.
ولی شهیدی در حاشیه می فرماید حدیث صحیح است و معتبر و عبارت های حدیث بهترین شاهد است بر صدور حدیث از معصوم (علیه السلام) .
پس بحث این است که حدیث اصلاً کلام معصوم (علیه السلام) است تا اینکه معتبر باشد یا اینکه کلام معصوم نیست تا اینکه معتبر نباشد.
مقدس اردبیلی احادیث امام زمان (علیه السلام) را به عنوان اجماع نقل می کرد.
شنیده ایم مقدس اردبیلی خدمت امام زمان (علیه السلام) می رسیده و احادیثی از حضرت دریافت می کرده است ولی چون نمی خواست بگوید من خدمت امام زمان (علیه السلام) رسیده ام هر وقت می خواست حدیثی از حضرت نقل کند می گفت اجماع داریم، خوب اینکه من بفهمم در کلام مقدس اردبیلی اجماع است یا کلام امام (علیه السلام) حدیث است یا اجماع، حدیث تشرفی است یا حدیث منقول؟ لفظ امام است یا مضمون حدیث؟ اینها بحث های علم درایه است که بحث موضوع شناسی است.
موضوع شناسی در اصول فقه
آنچه تا بحال گفتیم برای تقریب به ذهن بود که در سایر علوم راجع به موضوعات بحث می شود در اصول اولین بحثی که مطرح می شود اینست که هر علمی یک موضوعی دارد و موضوع هم وحدت دارد
و علم هم از خود موضوع بحث نمی کند بلکه از عرض ذاتی موضوع بحث می کند و رابطه موضوع علم با موضوع مسئله مثل رابطه کلی طبیعی است با فرد.
در ضمن لازم نیست ما عنوان موضوع علم را بدانیم یا اسم آن را بدانیم. اگر بگویید موضوع این علم عبارت است از X اشکال ندارد. دانستن عنوان موضوع علم لازم نیست و در آینده به آن می پردازیم و تشکیل این موسسه (موضوع شناسی) برای شناخت موضوع مسئله است نه شناخت موضوع علم.
آیا هر علمی یک موضوع می خواهد؟
همه می گویند علم موضوع می خواهد و باید موضوع علم وحدت داشته باشد، البته امام راحل (رضوان الله علیه) می فرماید علم موضوع نمی خواهد اگر هم بخواهد لازم نیست موضوع علم وحدت داشته باشد لازم نیست موضوع علم یک چیز باشد اگر پنجاه چیز هم موضوع علم باشد اشکال ندارد.
البته ما نمی دانیم منظور امام چه بوده و زیاد هم نمی خواهیم بحث اصولی کنیم. ولی اگر علم موضوع نداشته باشد می شود کشکول از سوزن تا کهکشان می شود بحث کرد در آن علم. علم بدون موضوع دانه های تسبیح است بدون بندی که آن را جمع کند دانه ها از هم گسسته هستند چیزی که پیوند می دهد و وحدت برقرار می کند موضوع علم است پس علم موضوع می خواهد.
در صورت وحدت موضوع در علم، چرا موضوع منطق دو چیز است (معرف و حجت)
امام رضوان الله علیه برای فرمایش خود که علم موضوع نمی خواهد یا وحدت موضوع لازم نیست ادله ای دارند که فعلاً در مقام مطرح کردن نیستیم امام رضوان الله علیه برای عدم لزوم وحدت موضوع به منطق و ادبیات مثال می زنند که ادبیات دارای دو موضوع کلمه و کلام و منطق دو موضوع معرف و حجت است. عرض ما این است که موضوع منطق یک چیز بیشتر نیست و آن الموصل الی المجهول است موصل یک وقت تصوری است که معلوم است و انسان را به تصور مجهول می رساند و یک وقت تصدیقی است که معلوم است و انسان را به تصدیق مجهول می رساند نه اینکه موضوع منطق تصور و تصدیق یا معرف و حجت است موصل هم در تصور هم در تصدیق هم در معرف هم در حجت است و موضوع منطق یک چیز بیشتر نیست.
موضوع ادبیات هم یک چیز است تغییر حاصل در آخر کلمه
در ادبیات هم بحث مثل منطق است موضوع آن یک چیز است عبارت است از تغییر حاصل در آخر جمله، البته جمله می تواند کلمه باشد، می تواند کلام باشد تغییر آخر مورد بحث است این می شود موضوع ادبیات.
در بعضی موارد نمی شود تعریف دقیقی از موضوع علم داشت.
ما یک موضوع علم داریم و یک موضوع مسئله در رابطه با موضوع علم لازم نیست اسم آن را بدانیم یا تعریف دقیق از آن داشته باشیم دانستن تعریف و حدود آن کافی است مثلاً دزدی یعنی چه؟ با اینکه همه می دانیم مفهوم دزدی را. اما کسی نمی تواند تعریف درستی از آن داشته باشد اگر بگویند برداشتن مال مردم. خیلی ها مال مردم را بر می دارند و دزدی نیست. اگر گفته شود برداشتن مخفیانه، خیلی ها از جهت رفاقت مخفیانه و شبانه دست در جیب رفیق و دزدی هم نیست اگر گفته شود بدون رضایت باز هم نمی شود قاضی مال مردم را دستور می دهد که بردارند و دزدی نیست. همه می دانیم دزدی چیست ولی نمی توانیم تعریف دقیق کنیم.
برای انسان هم نمی شود تعریف جامع و مانع کرد.
در تعریف انسان اگر بگوییم حیوان ناطق جامع و مانع نیست اگر ناطق به معنی حرف زدن باشد انسان های لال را شامل نیست. اگر ناطق به معنی تکلم باشد شامل ملائکه هم می شود جاندار و ناطق هستند، از آن طرف بعضی حیوانات را هم شامل می شود مثل طوطی و ….
اگر ناطق منظور درک کلیات باشد ملائکه درک کلیات دارند اجنه درک کلیات دارند بچه که تازه متولد شده درک کلیات ندارد پس انسان نیست.
می دانیم انسان چیست ولی نمی توانیم تعریف جامعی از او داشته باشیم. تعریفی که شامل غافل و دیوانه و بچه ها بشود، ملائکه و جن را هم خارج کند .
پس گاهی موضوع علم را می شناسیم ولی اسم و عنوان آن را نمی دانیم و خیلی از موضوعات علوم اینگونه هستند.
موضوع هر علمی در علم قبل از آن مسئله است.
هر علمی موضوعی دارد و موضوع هر علمی در خود آن علم جزء اصول موضوع است و همین موضوع علم در علم قبل مسئله است چیزی را که شما یک جا مسلم می گیرید در علم قبلی مسلم نیست و جای بحث دارد.
مثلاً در علم صرف و نحو باید از کلمه و کلام بحث کند، ولی نه خود کلمه و کلام، بلکه بحث از عوارض ذاتی کلمه و کلام است. چون هیچ علمی نباید از موضوع خود بحث کند بلکه باید از عوارض موضوع بحث کند صرف و نحو کاری به کلمه و کلام ندارد بحث از احول کلمه و کلام است خود کلمه و کلام را مسلم می گیریم، اصل موضوعی است پس در هر علمی موضوع آن در علم قبل است و همینطور در علم قبلی تا برسد به علم فلسفه (البته چون ما فلسفه را در اول کار نخوانده ایم کلمه و کلام را به عنوان مقدمه در ادبیات ذکر می کردند) در فلسفه می گویند بدن آدم موضوع پزشکی است و روح او موضوع اخلاق .این آدم حرف می زند کلمه و کلام که می شود موضوع ادبیات فکرش موضوع منطق و در فلسفه چون علم مادر است علم قبلی نداریم نتیجه اینکه هر علمی موضوع می خواهد. این موضوع هم باید شناخته شده باشد ولی چون علم قبلی را نخوانده ایم در مقدمه علم باید موضوع را بشناسیم موضوع علم یا در علم قبلی باید بحث شود یا به عنوان مقدمه همان علم و جزء مبادی تصوری یا تصدیقی.
این مطلب راجع به موضوع علم، بحث ما راجع به موضوع مسئله است که انشاءالله در جلسات آینده در موضوعات مسائل در علم اصول فقه بحث خواهیم کرد.