بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
موضوع: موضوع شناسی احکام
در محورهای قبل ما بررسی کردیم که آیا می توانیم موضوع شناسی را در حد یک علم و دانش مستقلی معرفی کرد ؟
گفتیم علم شدن هر رشته و فنی اعتباری محض نیست که اگر از هر قشری یا صنفی بنشینند بگویند که ما اعتبار می کنیم این علم است ، بعدا اعتبار کنیم فلان رشته علم نیست ، از علم خارج شود ، بلکه ضابطه دارد که اگر آن ضابطه وجود داشت و منطبق بود بر آن رشتۀ مورد نظر ، علم می شود اگرچه همۀ عالم بگویند علم نیست و اعتبار کنند علم نباشد و اگر آن ضابطه وجود ندارد این رشته علم نمی شود ولو همۀ عالم آن را علم اعتبار کنند.
عرض کردیم ضابطه هر رشته این است که این ارکان شش گانه را دارا باشد:
1 . دارای تعریف باشد . 2 . دارای موضوع باشد. 3 . غایت و غرض بر آن مترتب باشد. 4 . دارای مسائل باشد . 5 . دارای مبادی تصوریه باشد. 6 . دارای مبادی تصدیقیه باشد .
که هریک از این شش رکن را تعریف کردیم و به خاطر تکرار آن را بیان نمی کنیم .
ادعا :
ادعای ما این است که به اثبات برسانیم که در شرائط فعلی عالم وبا توجه به گسترشی را که موضوعات پیدا کرده لازم است که ما موضوع شناسی را به عنوان یک علم مطرح کنیم اگرچه اولا و بالذات از مبادی تصوریۀ فقه بشمار می رود و در بعضی از موارد از مبادی تصدیقیه ولی می توان ضابطه ارکان شش گانه ای که در علم بودن لازم است را بر موضوع شناسی تطبیق کنیم .
رکن اول را در بحث قبل تطبیق کردیم که عبارت بود از تعریف علم .
رکن دوم:
رکن دوم علوم که عبارت است از : برخورداری از موضوع :
البته گفتیم اگرچه مشهور بین ارباب علوم این است که هر علمی نیاز به موضوع دارد یعنی نیاز به یک محوری که تمام مسائل این موضوع به گرد این محور و در حول آن دور می زند یا یک غرض واحدی که در راستای آن غرض مباحث و مسائل این علم مطرح می شود .
مشهور اینگونه قائل اند ولی از متأخرین جمعی و از آن جمله امام راحل بر آن اند که در علم گرچه بسیاری از علوم برآن موضوع مطرح شده ولی داشتن موضوع ضروری نیست و ما هم در بحث اصولمان چند روز در این باره بحث کردیم که در بحث پیش هم به بخشی از آن اشاره کردیم اما بر فرض که می گوئیم لازم است از مقومات علوم بودن داشتن موضوع، بر این فرض ما برای دانش موضوع شناسی موضوع مطرح و معرفی می کنیم و آن موضوع در علم موضوع شناسی عبارت است از :
(موضوعات الاحکام الشرعیه و متعلقاتها العرفیه) : که بنده خیلی بر روی آن فکر کرده ام و کسی هم آن را جایی مطرح نکرده است.
ما در موضوع شناسی دو چیز را دنبال می کنیم : 1. موضوعات احکام شرعی اول از هر موضوعی را بلکه آن موضوعاتی را که عرفی است .
تعریف موضوع : عبارت است آن چیز که در فعلیت حکم دخیل است که مشهور اصولییون اینگونه فرموده اند . در اقم اصلاۀ لدلوک الشمس … در فعلیت وجوب نماز ظهر مکلف عاقل بالغ قادر اینها یک بخشی از چیزهایی که در فعلیت حکم دخیل است دخول الوقت و دلوک الشمس یعنی زوال شمس این از چیزهایی است که در فعلیت دخیل است و هکذا..
در بعضی از احکام مثل حج استطاعت دخیل در فعلیت ، علاوه بر عقل و بلوغ و غیره .. به تعبیر مرحوم نائینی هم که می فرماید: متعلق المتعلق….
آن اموری که در فعلیت حکم شرعی دخیل است ولی این امور شرعی نیست بلکه عرفی است ، زوال خورشید و اذان ظهر مفهوم عرفی است و همچنین در موارد دیگر این مربوط به موضوعات و متعلقات احکام ، یعنی افعالی که حکم به آنها تعلق می گیرد که این کارها دو دسته اند :
1 . یک دسته افعالی که شرع مقدس جعل و اعتبار مستقل دارد مثل نماز و روزه و کلیه عبادات که اینها ربطی به موضوع شناسی ندارد .
2 . آن دسته از اعمال و افعالی که متعلق حکم است ولی عرفی است اینها همه مندرج اند در موضوع شناسی ، اکل و شرب : اصل دخالت آن به روزه جعل شرع است اما چه چیز اکل است و چه چیز شرب است این عرفی است ، آیا تزریق کردن سرم به بدن کسی که روزه است اکل یا شرب است ؟ در اینجا شرع جعل مستقلی ندارد بلکه امری عرفی است لذا عده زیادی از فقهاء می گویند سرم در حال روزه مبطل روزه نیست و بعضی دیگر می گویند مگر اکل و شرب چه می کند با روزه دار تقویتی برای او بوجود می آورد لذا به احتیاط واجب گفته اند تزریق سرم و آمپول های تقویتی اشکال دارد. اما آنهایی که تابع محض عنوان اکل و شرب اند احتیاط نکرده اند.
اکل و شرب عملی است متعلق حرمت در حال روزه که این متعلقی است عرفی ، و این هم در دائره موضوع شناسی است.
پس در یک کلمه موضوع دانش موضوع شناسی چیست ؟
عبارت است از مجموعه موضوعاتی که عرفی است و متعلقات احکام که عرفی است ، اینها موضوع علم موضوع شناسی است و موضوع شناسی را که معنی کردیم یک عنوانی است که عمیم و شمیل است .
نسبت به هر دو ،هم متعلقات عرفی را دربر می گیرد و هم موضوعات عرفی را مثل اینکه در علم صرف و نحو می گوئیم موضوع چیست؟ کلمه و کلام از حیث اعراب و کلمه و کلام موضوع است در علم صرف از نظر صحت اینجا هم می گوئیم موضوعات احکام و متعلقات احکام که عرفی است اینها موضوع دانش موضوع شناسی است.
بنابراین ما در موضوع شناسی دیگر هرچیزی را مورد بررسی قرار ندهیم، آن چیزهایی که موضوع فلسفی دارد با آن معنای خاصش که قبلا هم گفتیم : الموجود لا فی الموضوع : که به معنای محل بود ، اینها اصلا ربطی به بحث ندارد .
اساساً آن چیزی را بحث می کنیم که طبقه فقهی دارد یا موضوع عرفی است برای حکم شرعی و یا متعلق و هر دوتای این موضوع و متعلق را هم جعل اصلاح کردیم و اسم آن را موضوع گذاشتیم در موضوع شناسی.
چه چیز اینها را ما می شناسیم ؟ هر موضوع و هر متعلق عرفی از یک مفهوم برخوردار است و از یک مصداق و ما هم مفهوم آن را می شناسیم و هم مصداق آن را .
مثال:
مثلا در اینکه آیا سرم زدن مبطل روزه است و آیا این اکل و شرب است ؟ یک بحثی می کنیم که لغتاً اکل و شرب چیست ؟ به سراغ واژه شناسان می رویم که اکل عبارت است از بلعیدن لقمه است بعد می گوئیم که این مفهوم این موضوع شرعی است مصداق آن آیا سرم وصل کردن ، بلعیدن لقمه است ،نه ، آیا شرب است که بلعیدن مایعات است؟ خیر
بعد نتیجه می گیریم که پس از این دائره اکل و شرب که موضوع حرمت شرب و اکل است در لا تأکل و لاتشرب حال الصیام خارج است، آن وقت این بحث را دنبال می کنیم که آیا می شود تنقیح مناط کرد، که آن یک بحث دیگری می شود، بگوئیم آیا می شود گفت مناط حرمت اکل و شرب در حال روزه قوت پیدا کردن است و تشهّی و کامیابی به نحوی از اکل و شرب است.آیا این ملاک در آن است یانه ؟
رکن سوم :
عبارت است از اینکه هر علمی غایتی دارد، فائده ای دارد:
در علم نحو فائده آن عبارت است از حفظ اللسان عن الخطاء فی المقال، از خطا و اشتباه در گفتار، خود را حفظ کردن، فائده علم اصول عبارت است از برخورداری از ملکه استنباط و استخراج از ادله و هکذا…
آیا در دانش موضوع شناسی هم غرضی وجود دارد ؟
فائده آن عبارت است از اینکه با تعیین دقیق موضوعات احکام و شناختن آنها که در بر گیرنده موضوعات عرفی و متعلقات عرفی است قهراً احکام شرعی هم موارد کلی احکام موضوعات و متعلقات آن شفاف می شود و هم موارد جزئی ومصداقی و در نتیجه از بیان حکم شرعی به سبیل قضیه شرطی و فریضی و قضیه اگریّه اجتناب می شود.
به عبارت دیگر از فوائد موضوع شناسی این است که در پاسخ استفتاء فقیه از کلی گوئی ، از بیان حکم به سبیل قضیه شرطی پرهیز می شود و به صورت شفاف پاسخ ارائه می دهد.
باز به عبارت دیگر: فقیهی که در دائره موضوع شناسی وارد نشده وقتی از آن پرسش می شود که آیا پوشیدن طلای سفید بر مرد حرام است ، نماز با آن برای مرد آیا باطل است؟
که در پاسخ می گوید: چنانچه از نظر عرف بر آن طلا صدق می کند جایز نیست و نماز باطل است.
اما فقیهی که موضوع را شناخته که طلای سفید همان طلا است ولی عیار آن کمتر است ولذا چون عیار آن کمتر است سفید است و الّا از نظر جوهره هیچ تفاوتی با آن طلای زرد ندارد، در پاسخ می فرمایند: طلای سفید یک نوعی از طلاست و حکم طلای زرد را دارد قاطعانه .
در نتیجه به سبیل قطع می گوئیم خرید و فروش آن به قصد استفاده حرام است و پوشیدن آن برای مرد جایز نیست و نماز در آن برای مرد باطل است و هکذا…..
مورد دوم درباره استیل است : که آیا ذبح با آن اشکال دارد یا نه ؟
یک فقیهی که موضوع شناسی در مورد استیل ندارد در پاسخ استفتاء ازحکم ذبح با استیل چنین می نویسد: چنانچه عرفا بر استیل حدید و آهن صدق نکند ذبح با آن اشکال دارد.
ولی فقیهی که در دائره موضوع شناسی وارد شده و به خوبی به نتیجه رسیده که استیل آهن است می نویسد :استیل نوعی از فلز است و ذبح با آن اشکال ندارد:
در نتیجه در گوشتهایی را که قصاب می فروشد به آن می گوید اشکال ندارد یعنی درموضوعات و دائره قضیه تا منی کشیده می شود یعنی قصابی که از طرف کاروان رفته به قربانگاه ، غروب که برمی گردد می گوید من تعداد120 گوسفند با دوستم ذبح کردم و چاقوی هر دوی ما استیل است و اگر مقلد مرجعی که می گوید اشکال ندارد یعنی در موضوع شناسی به این نتیجه رسیده که استیل یک نوع حدید است مجزی است و مشکلی نیست و اما اگر موضوع شناسی نکرد به صورت اگر می گوید، وقتی به صورت اگر شد، ذبح قربانی انجام نشده یا به سبیل احتیاط واجب و غیر با تعبیرات مختلف باید از اول قربانی کند و قربانی هم تا روز سیزدهم ادامه دارد و مجدداً باید مبلغ دیگری بپردازد و گوسفندی را قربانی کند.
( البته یک بحثی هم هست در آنکه آیا در ذبح لازم است حتماً عنوان حدید صدق کند یا اینکه به معنای صفت مشبهه است به معنای ماله الحدَّ اختلافی است بین فقها که آیا عَلَم است یا صفت مشبهه است که اگر علم باشد یعنی آهن، با آهن باید ذبح بشود و اگر صفت مشبهه بود ماله الحدَّ : مثل مرحوم آیت الله بهجت که همینگونه معنی می کند یعنی از فتوی ایشان معلوم است که حدید را صفت مشبهه گرفته).
غرض اینکه موضوع شناسی علم است بسیار عالی تا جایی که اثر بسیار خوب آن در کیفیت افتاء نمایان می شود ، فقیه موضوع شناس فتوا را به سبیل قطع ارائه می دهد و از هرگونه اگر و قضیه شرطیه می گریزد .
رکن چهارم:
عبارت است از برخورداری موضوع شناسی از مسائل :
قبلا گفتیم یکی از ارکان هر علمی مسئله است و از اجزاء شش گانۀ علوم که مسئله را در آنجا تعریف کردیم و در اینجا تطبیق می کنیم .
مسئله: عبارت است مجموعه قضایایی که از ثبوت محمولات برای موضوعات بحث می کند.
از ثبوت احکام برای موضوع این علم بحث می کند: کل فاعل مرفوع، کل مفعول منصوب و….
اینها می شود مسائل نحویّه یعنی قضایایی هستند که بحث می شود در اینها از ثبوت حکم مثل رفع، نصب و جرّ برای آن موضوع علم که عبارت است از کلمه و بعضی جاها از کلام بحث می شود مثل احکام جُمل و امثال اینها .
همچنین در علم اصول وقتی می گوئیم خبرُالثقۀ حجهٌ یا صیغه افعل ظاهرۀ فی الوجوب اینها مجموعه قضایایی است که بحث می کند از احکامی که برای موضوعات است .
در موضوع شناسی هم این موضوع را تطبیق می کنیم که می گوئیم مسائل موضوع شناسی عبارت است از آن دسته از قضایایی که در اینها بحث می شود یا از مفهوم موضوعات احکام و متعلقات احکام یا از مصادیق اینها .
اگر بخواهیم به قالب عربی بگوئیم می گوئیم مسائل موضوع شناسی عبارت اند از:( هی القضایا التی یبحث فیها عن موضوعات العرفیه للاحکام و متعلقاتها مفهوماً و مصداقاً )
مسائل موضوع شناسی عبارتند از آن قضایایی که در اینجا بحث می شود یا از مفهوم موضوعات احکام و متعلقات یا از مصداق آنها مثلاً: استیل نوعی است از آهن یک موضوع شناس بعد از مدتی که در دل پژوهش خودش به این نتیجه رسید که استیل آهن است از این مسئله ای تشکیل می شود که ( استیل موضوع و نوعی از آهن است محمول) در این قضیه هم از مفهوم آهن بحث کرده وهم از مصداق آن که استیل مصداقی از آن است یانه .
جای دیگری بحث می کند در همین بحث اینکه استیل آهن است یا نه: ( ماهوالحدید: الحدید ماهو) و به نتیجه می رسد بعد از پژوهش که الحدید اسم لعنصر الخاص له الحدَّ : علم است برای یک نوع فلز خاصی یا به این نتیجه می رسد الحدید به معنی کل شیء له الحدَّ در این قضیه بحث کرده از مفهوم شناسی موضوع یکی از احکام شرعی که عبارت است از حلیت ذبح با حدید و هکذا….
رکن پنجم :
عبارت است از مبادی تصوریّه:
مبادی تصوریه عبارت اند از : قضایایی که ما در این قضایا یا مفهوم موضوع علم را می شناسیم یا مفهوم یکی از محمولات و احکامی که در آن علم است .
مثلا در علم نحو موضوع علم نحو کلمه است و کلام ، در مسائل آن موضوع یک جا فاعل ،مرفوع: کل فاعل مرفوع در جایی دیگر کل مفعول منصوب و در جای دیگر الجملۀ المستأنفه لامحل لها من الاعراب این جمله مستأنفه شد یک جا موضوع در مسائل و کل فاعل شد یک موضوع ، اینها مسائل نحوی هستند و آنجایی که ما تعریف می کنیم فاعل را الفاعل ما ینصب الیه الفعل: این می شود از مبادی تصوری، اگر چه در خود علم نحو هم آمده یا می گوئیم الجملۀ المستأنفه عبارت عن ما ابتدأ به الکلام (آنچه به آن سخن آغاز شده) این یک قضیه ای است ولی از مبادی تصوریه است اگرچه در علم نحو بیان این از مسائل آن نیست بلکه از مبادی آن است ، مبدأ تصوری نام آن پیداست یعنی هر قضیه ای که ما در آن تصور می کنیم مفهوم موضوع این علم را مثل اینکه کلمه و کلام چیست ، یا موضوع مسائل آن را یا محمولات اینها را فاعل ، مفعول، تمییز و… اینها را تعریف می کنیم همه می شوند مبادی تصوریه و هکذا…
در دانش موضوع شناسی مبادی تصوریه عبارتند از آن دسته از قضایایی که ما در ضمن این قضایا می شناسیم و تصور می کنیم موضوع علم و دانش موضوع شناسی را یا احکام آن را موضوع آن مثل تعریف خود کلمۀ موضوع ، ،جزءالموضوع آن مثل متعلق ، مصداق ، مفهوم اینها همه از مبادی تصوریه می شود که ما در محور اول آن را بیان کردیم.
تمام قضایایی که ما درضمن اینها شناسایی می کنیم ،موضوع دانش موضوع شناسی را که عبارت بود از موضوعات احکام ، متعلقات احکام آن هم به قید عرف ،مفهوما ،مصداقا، تعریف مفهوم تعریف مصداق و…همه اینها می شوند از مبادی تصوریه علم موضوع شناسی .
رکن ششم:
عبارت است از مبادی تصدیقیه:
آن دسته از قضایایی که ما بوسیله آن ثبوت محمول را در مسائل برای موضوع تصدیق می کنیم.
مثال: در علم اصول بعد از چندین بحث به این نتیجه می رسیم که ( خبرالثقه حجّۀ) این جمله موضوعی دارد بنام ثقه و محمولی دارد بنام حجّۀ، ما برای تصدیق ثبوت حجیّت که محمول است برای خبرُ ثقه که موضوع است از سیره عقلاء استفاده کردیم که عمده دلیل است:
سیره عقلاء می شود از مبادی تصدیقیه: در آیات شریفه (فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون) و ( لو لانفرمن فرقه …..) با آن بیان که در اصول خواندیم که از اطلاق حذر چه خبری به اینها رسیده ، کشف می کنیم که این خبر اعتبار دارد این آیه و همچنین سیره عقلاء می شود مبدأ تصدیقی برای خبرُ ثقهٍ حجۀٌ و همچنین جای دیگر بعد از بحث هایی به این نتیجه می رسیم که مفهوم شرط حجۀ است یعنی قضیه شرطیه مفهوم دارد در حقیقت که در اینجا ما موضوعی به نام مفهوم وشرط داریم ، محمول داریم به نام حجۀ ،اثبات اینکه حجیت برای مفهوم شرط است این برآن دلیلی که ما به توسط آن حجیّت را برای این ثابت کردیم تکیه دارد.
آن دلیل بعضی قائل اند که اساساً شرطیه وضع شده برای افاده ترتب جزء بر شرط به نحو ترتب لزومی علت انحصاری وقتی علت منحصر شد برای جزاء قهرا با انتفای شرط جزاء منتفی می شود و مفهوم هم همینطور است و بعضی دیگر وضع لغوی را نپذیرفته اند و از راه اطلاق وارد شده اند . این می شود مبدأ تصدیقی برای مسئله اصولی مفهوم الشرط حجۀ یا در ادبیات ما بعد از بحثی به این نتیجه می رسیم که هر فاعلی ، نائب فاعلی و … مرفوعٌ، خوب محمول داریم به نام مرفوع و موضوعی دارد بنام مبتدا، فاعل،خبر و… به وسیله استناد آیات و روایات فصحا و اشعار عرب می شود مبدأ تصدیقی برای این مسئله .
مبدأ تصدیقی علم موضوع شناسی چیست؟
مبدأ تصدیقیه علم موضوع شناسی عبارتند از :آن دسته از اموری که ما بوسیله اینها تصدیق می کنیم ثبوت محمولات در مسائل را برای موضوعات و این امور منحصرا عبارتند از یک عرف ، لغت، عرف هم عرف عام قطعا و عرف خاص در برخی از موارد کلیه مسائلی که ما داریم مفهوم شناسی می کنیم اکل و شرب ، حدید، مساحت،فرسخ و … همه اینها را به استناد لغت بررسی می کنیم: این لغت می شود مبدأ تصدیقی یعنی بعد از بررسی کلمات واژه شناسان ما تصدیق می کنیم که تزریق آمپول اکل نیست این التزریق لیس باکل ، یک مسئله از مسائل موضوع شناسی است که به اتکای مفهوم شناسی با مراجعه به عرف تصدیق کردیم به لغت پس بنابراین مبادی تصدیقی موضوع شناسی منحصراً:
عبارت شد از لغت و دوم عبارت شد از عرف عام و در همه جاهایی که مصداق شناسی و مفهوم شناسی داریم و عرف خاص در بعضی خاص در بعضی جاها .
مثال:
ما وقتی در مسئله نماز مسافر می بینیم که موضوع نماز قصر در روایات عبارت است از سفر و سفر را هم خود شرع آورده به ثمانیه فراسخ ، این هشت فرسخ چه مقدار است ، مساحت آن چقدر است ما به سراغ عرف می رویم ، در اینجا عرف برای ما می شود مبدأ تصدیقی ، برای تصدیق اینکه ثمانیه فراسخی که موضوع وجوب قصر نماز است معادل است با47 کیلومتر که امام راحل و مقام معظم رهبری می فرمایند یا 44 کیلومتر که جمعی دیگر از مراجع عظام می فرمایند یا 42 کیلومتر که نیز جمع دیگری از مراجع می فرمایند.
حاصل کلام:
در این رکن و محور از مباحثی که تاکنون ارائه شد این نتیجه بدست آمد که اگر چه موضوع شناسی با تعریفی را که ارائه دادیم از مبادی تصوریه فقه است و در برخی از موارد نسبت آن باعلم فقه از مبادی تصدیقیه احکام جزئی است ولی با نظر گسترش یافتن دامنه علوم و راه یافتن موضوعات جدید به فقه باید یک رشته ای متصدی و متکفل شناخت موضوعات عرفی احکام شرعی شود و این رشته در علم بودن و در برخورداری از عناصری که لازم است در تمام علوم از ارکان شش گانه هیچ کمبودی ندارد و این را ما دانش موضوع شناسی برای اولین بار می نامیم و به کلامی ( معرفۀ الموضوعات للاحکام الشرعیه).
محور سوم:
محور سوم ما : واژه شناسی عرف در لغت و اصطلاح
قبل از اینکه وارد محور سوم بشویم چند اشکال به ذهن بنده آمده که آنها را مطرح می کنیم وبعد موضوعات پژوهشی که بنا شد مطرح کنیم و بعد از آن وارد براین محور می شویم که یک بحث مهمی است .
اشکال:
اینکه خوب موضوع شناسی را با مقدماتی به عنوان علم مطرح کردیم و هیچ فردی هم تابحال چنین حرفی را بیان نکرده آیا اصلاً در علوم مثل و مانندی دارد؟چون در علوم از کلیات بحث می شود و در این علم موضوع شناسی وارد جزئیات می شویم آیا علمی وجود دارد که اینگونه وارد جزئیات بشود؟
جواب: بله علم جغرافیا: این علم ( علم یعرف به البلاد) فاصله شهرها و بلاد ، اینکه در چه جایی قرار دارند ، نسبت و فاصله این شهرها با شهرهای دیگر چقدر است همه اینها جزئی است البته مواردی از احکام کلی هم دارد ولی اکثر مسائل جغرافیایی جزئی است چون علمی است که به وسیله این علم احوال شهرها شناخته می شود از جهت جایگاه جغرافیایی که اینها همه از امور جزئی است و لذا مثل و مانند هم دارد.
والسلام علیکم