[rank_math_breadcrumb]

درس استاد ظهیری (جلسه اول)

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

موضوع: موضوع شناسی احکام

شاکریم خدای متعال را که در حوزه مقدس به حمد الله مرکزی که رسالت حل حاله ای از معضلات را در موضوع شناسی که منشا می شود برای اختلاف فتاوا و گاهی منشا می شود برای نادرست بودن پاره ای از گزارشاتی که به اصحاب فتوا می رسد و در نتیجه تغییر اساسی در بسیاری از فتاوا ولو در استنباط موثر نباشد ولی در فتوا موثر است به حمد الله پدید آمده است تصویب شده خدای متعال را به حق صاحب امروز به روایتی میلاد امام محمد باقر (علیه السلام) که ان شاء الله زمینه ای باشد برای حل بسیاری از معضلاتی که دراین باره هست وبسیاری از این ریشه هایی که منشاء اختلاف در مسائل و درست تشخیص ندادن موضوعات می باشد که ان شاء الله برطرف بشود برای مؤسس محترم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای فلاح آرزوی توفیقات مزید بر گذشته داریم ان شاء الله با یک مقدمه کوتاه به استقبال مسئله موضوع شناسی می رویم و محور های مباحثی که بنا است در محضر شما ان شاء الله مطرح کنیم خواهیم رفت مقدمه کوتاه عبارت از اینکه اساسا یکی از قواعد مستنبط در پژوهش و آئین پژوهش این است که محقق قبل از هر چیز لازم است حد و حدود موضوع محور بحث را مشخص کند و از تمام ابهامات به در آید چنانچه ممکن است تعریف منطقی ارائه دهد تعریف منطقی در مقابل تعریف شرح الاسمی است به مقدار توضیح معنای واژه بسنده نکند بلکه یک تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار هست ارائه دهد زیرا که اگر موضوع محور پژوهش روشن نشود با دومشکل اساسی مواجه خواهد شد پژوهشگر یکی مشکله پرداختن به مباحثی که خارج از موضوع و محور بحث هست که کاری است مخل به ساختار پژوهش و راهی عبث و بیهوده مشکله دوم عدم تعیین حد و مرز موضوع پژوهش این است که پژوهشگر از مسائل اساسی گاهی غافل می شود ومسائل محوری را وا می دهد و به مسائل غیر اصلی می پردازد ولی این اساس در مقدمه مبحث موضوع شناسی لازم وضروری است که تعریف منطقی ارائه شود تعریف اصطلاحی با تعیین همه خصوصیات به گونه ای که هیچ مسئله ای در مدار موضوع شناسی که خارج از موضوع شناسی هست واردنشود و مسائلی هم که ارتباط تنگا تنگ و تماس مستقیم و یا به گونه های گوناگون ارتباط دارد اصلش هست با این مقدمه کوتاه مباحثی را که در محضر شما ارجمندان و فاضل محترم ان شاء الله در حیطه تحقیق و تبیین خواهیم داشت در چندین محور مطرح می شود که عبارت اند از:

محور اول:تبیین دقیق موضوع شناسی هست و یا به سخنی تعریف منطقی موضوع شناسی هست امشب روشن می شود که منظور از موضوع چیست ده معنای اصطلاحی و لغوی برای موضوع شناسی هست کسی که اینها را از هم تفکیک نکند و بخواهد وارد موضوع شناسی بشود این جفای به موضوع شناسی هست و گاهی موجب اختلاط مباحث می شود

محور دوم:پس از شناخت دلیل موضوع شناسی این محور را بحث می کنیم که آیا می توان موضوع شناسی را به عنوان یک علم و به عنوان یک دانش مطرح کرد ولو برای اولین بار یا نه علم شدن هر رشته وفنی ضابطه دارد اگر این ضابطه منطبق بود همه عالم جمع شود و بگویند این علم نیست او علم خواهد بود و اگر این ضابطه منطبق نبود ولو همه عالم بگوید این علم هست علم نخواهد شد ان شاء الله در محور دوم می رسیم ما ضابطه ای داریم از قدیم ابواب علوم تحت عنوان اجزاء العلوم یک چیزی می خواهد علم بشود یک رشته ای

1. موضوع می خواهد .

2. تعریف می خواهد .

3. مسائل .

4. فائده ،غرض ،مسائل، مبادی تصوریه ، مبادی تصدیقیه اینها معروفند به اجزاء العلوم اگر این ارکان وجود داشت در موضوع شناسی علم خواهد شد و ان شاء الله به فضل الله تعالی به اثبات می رسانیم که موضوع شناسی را می شود به عنوان یک دانش معرفی کرد ولوی حالا کسی این را مطرح نکرده خواهیم گفت تعریف می کنیم او را علم یعرف به موضوعات الاحکام مفهوما و مصداقا اینها خواهد آمد ذیل فعلا بیش از این نمی توانیم واردش بشویم

محورسوم:مرجع شناخت موضوعات و حجیت آنهاست فاضل موضوع شناس و پژوهشگر موضوع شناس مرجع شناخت موضوعات را چه باید قرار بدهد که هم مرجعیت و منبعیت او حفظ شود و هم از اعتقاد بخوردار باشد چند چیز را در تحقیقی که داشتیم به عنوان مرجع شناخت موضوع شناسی می شناسیم

1- عرف عام و حجیت آن.

2- واژه شناسان لغت و حجیت آرای اینها .

3- عرف خاص این خیلی بحث مهمی هست عرف خاص سخن متخصص و یا کارشناس او هم در موضوع شناسی امروز محور حتی قاضی و قضات هست آیا آرای کارشناسان اعتبار دارد یا نه و یا یا باید تفصیل دادکه ما ان شاء الله ما درجای خودش تفصیل می دهیم آراء کارشناسان انچنین نیست که در همه امور مقبول باشد در بعضی از موضوعات موجب اطمینان یا یقین یا لا اقل اطمینان در بعضی از موضوعات چون محور عرف عام هست اصلا اعتباری ندارد و در پاره ای از موارد هست به عنوان متخصص و خبره قول او اعتبار دارد بعد تفصیل خواهیم کرد منبع سوم عبارت از نصوص روایات در برخی از موارد چهارم محور دیگر اجماع فقهای عظام در مورد برخی از موضوعات محور دیگر که بازمی شود.

محور چهارم: عبارت است از تعارض نظر و رای عرف عام و عرف خاص این خیلی مهم هست الان درمسائل فتاوای مراجع عظام یک مبنی این است که قول کارشناس مطلقا اعتبار ندارد در مسائل نظر دیگر اینکه مورد اعتراض گاهی با همان رای موجب دغدغه در تشخیص عرف عام می شود و منشا احتیاط خلاصه موارد تعارض نظر عرف خاص و عرف عام حالا اینجا اشاره می کنم ما اینها را داریم فصل وفصول را و ابواب مباحث را می گوئیم

درباره کوسه ماهی کارشناس می گوید من با دستگاه و افراد خاصی که دارم روی پوست کوسه ماهی نشانه هایی را می بینیم که اینها از نگاه ما پولک و فلس شناخته می شوند که اقسام فلس عبارتند از :

1. دندانی. 2. ناخنی و غیره… ولی از عده ای از مردم بوشهر که از آنها نظر خواهی کردند مخصوصا از صیادها عده کثیری از اینها گفتند ما به اینها فلس نمی گوئیم،پوست کوسه ماهی را با آن سمباده درست می کنیم و ما به این هرگز فلس نمی گوئیم.

گاهی هم ممکن است از میان اینها متعارض بشود( این یک بحث چالشی است) موارد تعارض نظر عرف خاص و عرف عام که انشالله می رسیم در آنجا از باب نمونه نظریات کارشناسان پلیس در بعضی جاها تشخیص می دهند در تصادف نصف آن به نظر ما مستند به این راننده است و نصف دیگر آن مستند به راننده دیگر است و این چه استنادی است اگر محور ضمان استناد است استناد تبعض بر می دارد که بگوئیم ونیمی از این و نیمی از آن و این یک بحثی است چالشی که در جای خودش انشالله موارد تعارض تشخیص عرف خاص چه در پزشکی چه در رانندگی و چه در غیر ..

محور پنجم: تعیین محدوده و دائره موضوع شناسی ( که یک بحث مهمی است ).

آیا موضوع شناسی اختصاص دارد به ابواب معامله ؟

اطعمه و اشربه هرگز در معاملات راه ندارد ؟ یا اینکه به گونه ای در پاره ای از مسائل عبادی هم راه دارد. در اینجا مصادیقی ذکر خواهیم کرد که در عبادات هم مؤثر است.

محور ششم :حد حجیت و اعتبار آراء و نظرات اتخاذ شده در مرکز موضوع شناسی ، شما طلاب بعد از زحمات در یک محوری نظر دادید ، این نظر شما تا چقدر اعتبار دارد و این خیلی بحث مهمی است و نیز یک بحث فقهی هم هست.

آراء و محصولات خروجی مرکز موضوع شناسی برای عوام در چه حدی از اعتبار است؟ برای خواص چه حدی از اعتبار است؟

آیا راهی هست برای حجیت اعتبار آن که در اینجا ما چند راه را تعریف کردیم برای اثبات اعتبار:

  1. راه اخبار ثقه در موضوعات.
  2. نظر اهل خبره.

بعضی از آراء موضوع شناسی به نحو خبر و گزارش است و برخی به عنوان نظر تخصصی استاز باب اهل خبره آیا پذیرفته است یانه ؟

محور هفتم :عناصر مؤثر در موضوعات احکام فقهی که یک محور بسیار مهمی نیز می باشد.

چه عواملی در دگرگونی موضوع مؤثر است؟

آیا فقط استحاله است که موجب تغییر و تبدل می شود یا فراتر از اینها است ؟

شرایط زمانی و مکانی به معنای خاص که در نظر مبارک حضرت امام خمینی و در پیامی که به مجلس خبرگان دادندکه شرایط زمانی و مکانی در اجتهاد مؤثر است این یعنی چه ؟

آیا یک بحث مبسوطی خواهیم داشت چند مسئله، اینکه گفته می شود زمان و مکان مؤثر در اجتهاد است ،آیا معنا این است که حکم خدا در اثر شرایط زمانی و مکانی عوض می شود ؟

بدون اینکه این حکم موضوعش تغییر کند یا اینکه مقصودش این است که شرایط زمانی و مکانی موضوع را تغییر می دهد و به تبع تغییر موضوع حکم نیز دگرگون می شود.

شرایط عوامل مؤثر :

  1. شرایط زمانی
  2. شرایط مکانیتغییر فیزیکی اشیاء که در آینده توضیح خواهیم داد انشالله .

تغییر یک موقع تغییر شیمیایی است و یک موقع تغییر فیزیکی است

تغییر فیزیکی مثل اینکه گندم آرد شود سپس خمیر می شود و خمیر تبدیل به نان می شود، ماهیت این هیچ تغییر نکرده و این به نظر تمام فقهای عظام یک تغییر فیزیکی هیچ تأثیری ندارد اینجا معلوم می کنیم مگر در مورد بعضی از احکام به طور کلی عوامل تأثیر گذار در حرمت اطعمه و اشربه چهار چیز است :

1 . نجاست.    2. خباثت : حرمت علیکم الخبائث.   3. اسکار .     4. اضرار .

این چهار مورد ضابطه است برای حرمت خوردنی ها غیر از آن مواردی که منصوص است .

این چهار ضابطه برای حکم به تحریم خیلی از این ژله ها ، گیاهان و حیواناتی که تغییر و تحول در آنها ایجاد می شود. در آنجا خواهیم گفت که تغییر فیزیک اشیاء متنجس را هیچ چیز تغییر نیم دهد ، خبائث را ممکن است تغییر بدهدآنچه موجب تغییر نجاست است به طور آن در همه جا عبارت است تغییر شیمیایی و تغییر شیمیایی این است که اصلا جنس صورت نوعی آن عوض بشود و در استحاله هم با آراء و نظراتی که در آنجا بررسی می کنیم آخر به این رسیدیم که باید تحول شیمیایی بشودکه به اصطلاح فقهاء می گویند صورت نوعیه آن عوض بشود و به اصطلاح امروزی تغییر شیمیایی باید عوض بشود، اینها سلسله مباحثی بود که به عنوان مباحث مقدماتی در محضر شما خواهیم بود.

محور اول:که در اول محور موضوع شناسی قرارگرفته :

در موضوع شناسی حالا یا شناخت موضوع در دانش موضوع شناسی :در ابتدای این بحث ضروری و لازم است که ما با چند واژه مشابه آشنا شویم تا در این بین بتوانیم موضوع در مسئله موضوع شناسی را به خوبی یک تعریف منطقی کنیم به طوری که جامع افراد و مانع اغیار باشد.

1 . واژه مفهوم. 2. مصداق . 3. موضوع از نگاه واژه شناسان . 4. شناخت واژه در اصطلاحات منطقییون . 5. شناخت موضوع در اصطلاح فلاسفه. 6. شناخت موضوع در اصطلاح اصولییون . 7. شناخت موضوع در اصطلاح وضع افراد . 8. شناخت موضوع در اصطلاح علم حدیث . 9 شناخت موضوع در اصطلاح موضوع علم و موضوع علوم . 10. شناخت موضوع در عنوان موضوع شناسی .

آیا مقصود از این موضوع مصداق است یا متعلق است یا همچنان که اثبات خواهیم کرد موضوع مقابل حکم است. به تعریف منطقی که خواهیم گفت ، ولذا این چند واژه را تا نشناسیم به خوبی نمی فهمیم که موضوع شناسی یعنی چه.

تعریف واژه مفهوم :

واژه مفهوم در ابتدای معنا: به معنای اسم مفعول ازماده فهم یفهم به معنای فهیمده شده ولی بعدها اسم شده برای آن معنایی که لفظ در آن استعمال شده دراینجا ما چند واقعیت داریم که اینها به حقیقت یک چیز است ولی به لحاظ حالات مختلف الفاظ خاص به خود گرفته و واژه های خاص دارد: 1. لفظ معنی.   2. مدلول . 3. مفهوم.

همه اینها از یک معنا برخوردارند منتهی به لحاظ اینکه آن معنا در ذهن فهم و درک می شود این را مفهوم می نامند و به لحاظ اینکه لفظی دالی بر آن دلالت دارد این را مدلول گویند و به لحاظ اینکه مورد قصد گوینده هست و مقصود آن که مخاطب تفهیم کند از این جهت این را معنا می نامند.

معنی اسم مفعول از( عنی یعنی معنی) یعنی آنچه قصد شده ولی معنا مصدر میمی است از عنی یعنی که در فارسی معنی و معنا دارای یک معنی است ولی در فرهنگ ادبیات اینها با یکدیگر فرق دارند، پس همه اینها یک حقیقت بود به لحاظ حالات مختلف الفاظ بر اینها به کار می رود.

این معنای واژه شناسی مفهوم، البته واژه مفهوم در اصطلاح اصولییون از معنای دیگری برخوردار است که عبارت است از آنچنان معنایی که در مقابل منطوق قرار دارد ، از لفظ استفاده می شود ولی در رد سخن بدان تصریح نشده. حالا مفهوم یا مخالف است یا مفهوم موافق است.

نتیجه :

نتیجه بگیریم که بعدا در موضوع شناسی معلوم می کنیم که موضوع شناسی یعنی چه؟نتیجه می گیریم که موضوع مقابل حکم است و هر موضوع یک مفهومی دارد و یک مصداقی است:

رسالت موضوع شناسی این است که هم مفهوم و هم مصداق را بشناسد مثلا در آیه شریفه می فرماید : ( حرمت علیکم الخبائث) خبائث جمع خبیث و خبیثه و این موضوع حکمی قرار گرفته به نام حرمت، متعلق آن اکل، شرب، فعل از افعال و موضوع این حکم خبائث است،این موضوع را وقتی یک موضوع شناس می خواهد بشناسد یک نگاهی به مفهوم این باید داشته باشد و نیز یک نگاه به مصداق .

در مرحله اول موضوع شناس باید مفهوم را بشناسد البته با تمام حدود آن ، خبائث یعنی چه؟ خبیث یعنی چه؟ به لغت و کلمات مراجع که مراجعه می کنیم به این جمع بندی می رسیم خبیث عبارت است از: ( ما یتنفر عن طبیعت البشر) یعنی آن چه که طبیعت آدمی از آن متنفر است این می شود خبیث ، آنوقت این معیار را در دست می گیرد.

این را که می گویند آیا یک کلمه بود گفتم در جای خودش از کلمات مفسرین، فقهاء، می گوئیم یعنی سیر مسئله و تاریخچه را که حدود 20 عبارت در بحث خیلی محوری ، خیلی از این ژله ها، پرنده هایی که بعدا از اعضای اینها استفاده می شود و فرآورده ها بدست می آید ، حلیت و حرمت آن دائر مدار یک کلمه است و در هیچ نصّ و روایتی نیامده و ما باید بدانیم به این خبیث می گویند یا نه؟ لذا آنجا باید تعریف منطقی جامع افراد و مانع اغیار کدام ، خبیث یعنی چه؟

بعد از بررسی کلمات مفسرین و واژه شناسان ،بدست می آوریم خبیث یعنی ( ما یتنفر عن طبیعت البشر) طبیعت آدمی ( روی این حساب خارج می شود چیزی که طبیعت قومی از آن متنفر است در بعضی جاها سیر نمی خورند و بعضی جاها فلان چیز را نمی خورند، اینها خارج است) چیزی که طبیعت بشری به عنوان اینکه یک بشر است از آن تنفر دارد این می شود خبیث.

پس اول مفهوم را می شناسیم بعد می آییم در مصداق این موضوع حکم تطبیق می کنیم و می گوئیم که این این حشره کارمین خودش فی نفسه اکل آن جایز نیست ولی بعد از این که آن را به تجزیه و تحلیل بردند و با کارهایی که روی آن انجام دادن و عصاره آن را گرفتند و بعد آن را در غذا آوردند ، خود آن که از اعیان نجسه که نیست و از مسکرات هم نیست واز نجس هم نیست که می ماند در اینکه از خبائث باشد که از این هم نیست در نتیجه می گوئیم حرام بودن آن وجهی ندارد و لذا عصاره آن که می آید در شیرین جات و در خیلی از غذاها در آن رسما می گوئیم این از خبائث نیست و به دست یک فقیه که رسید قاطعانه می فرماید اکل آن اشکال ندارد ،پس مفهوم شناسی معلوم شد.

تعریف مفهوم :ما در موضوع شناسی بعدا می رسیم که دو چیز مربوط می شود به موضوع شناسی:

1 . فهم مفهوم موضوع حکم.   2. مصداق موضوع حکم .

تعریف مصداق و واژه شناسی آن .

مصداق از یک معنای لغوی برخوردار است و یک معنای اصطلاحی .

معنای لغوی مصداق: واژه مصداق بر وزن مفعال اسم آلت است از ماده صدق در ابتدای استعمال خود در مورد هر چیزی که وسیله صدق و راستگوئی بوده، به این مصداق می گفتند که الآن تقریبا به این معنا به کار نمی برند، در فرهنگ فارسی ما اصلا مصداق یعنی آلت الصدق ، نشانه و علامت های راستگوئی .

هر آن چیزی که نشانه برای صدق چیز دیگری و ابزاری برای شناخت او بوده عرب به این مصداق می گفتند.بعدها علم شد در خود فرهنگ عرب برای هر چیزی که از یک عنوان عامی و در اصطلاح منطقی ها اسم شده برای هر موجود خارجی که مفهوم بر آن صدق می کند، این اصطلاح خاص منطقی است برای روشن شدن مطلب و ارتباط مبحث مصداق به موضوع شناسی لازم است که ما یک مقدار ریزتر بشویم :

مفهوم و مصداق را معنی کردیم ، مصداق معنای عرفی عامیانه آن به معنای هر چیزی که فرد یک مفهوم آن می باشد و تعریف منطقی ها هم بر گرفته از تعریف عام است .

در مبحث آینده خواهد آمد که ما در موضوع شناسی دو چیز را می شناسیم:

1 . مفهوم را می شناسیم یعنی مفهوم همان موضوع حکم را می شناسیم.

2 . تعریف منطقی که از آن ارائه می دهیم .

موضوع دارای دو چیز است : یک مفهومی دارد ویک مصداقی دارد .

مثال :

همچنان تطبیق کنیم بر یک مثال زنده در روایات متعدد آمده که از حیوانات دریایی دو چیز حلال است و مابقی حرام اند:( کل حیوان البحر حرام ماعدی السموک والروبیان) سموک جمع سمک یعنی ماهی و دیگری هم میگو می باشد.

در صحیحه محمدبن مسلم ،محمدبن یعقوب عن عدۀ من اصحابنا عن سهل بن زیاد و عن محمدبن یحی عن احمدبن محمد جمیعا عن ابن محبوب و احمدبن ابی نصر بزنتی که از اصحاب اجماع جمیع است عن علاء که از کبائر اصحاب است عن محمدبن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام : فی حدیث قال: قلت له رحمک الله : رحمت خدا بر شما باد انّا نؤتا بالسمک لیس له قشر( نؤتی هم بخوانید جایز است نؤتی اگر بخوانیم برای ما ماهی می آورند انّانؤتی یعنی آورده می شود برای ما سمک ، سمک لیس له قشر: این قشر ندارد یعنی پولک ندارد بعد می رسیم درباره موضوع شناسی ماهی ها که در روایات در تأویل آمده : یعنی قشر آمده و یکی هم فلس ) . فقال: کل ما له قشر یا اینگونه بخوانید چون ادامه آن جزاء آمده ، کل ما له قشر من السمک و ما لیس له قشر فلا تأکله : این فلاتأکله قرینه است بر اینکه این را کل باید خواند و دیگر نیاز به تقدیر گرفتن خبر نداریم ، در این صحیحه و همچنین در کلمات فقهای عظام موضوع حلیت ماهی را سمک قشر دار قرار داده است باز در روایت دوم صحیحه عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه اسلام: قال کان علی علیه السلام بالکوفه یرکب بغلۀ رسول الله : می گوید امیر المؤمنین علی علیه السلام در دوران حکومتش گاهی سوار بر مرکب پیامبر صلی الله علیه وآله می شد: ثم یمرّ بالسوق الحیتان: به بازار ماهی فروشها می رفتند،( حیتان جمع حوت و ماهی است)فیقول لاتأکلو ولا یبیعوا ما لم یکن له قشر من السمک: فریاد می زدند که ماهی های بی فلس را نه بخرید و نه بفروشید.

این دو روایت معتبر در وسائل الشیعه چاپ آل البیت ج24 ص 127 باب 8 از ابواب اطعمه المحرمه: ملاحظه می کنید که در این دو روایت موضوع حلیت سمک، سمک قشردار قرار داده شده در کلمات فقها هم نظیر این تعبیر آمده چنان که در تحریرالوسیله امام خمینی ج2 ص137 آمده( لا یأکل من السمک الا ماکان له فلس و قشور بالاصل و ان لم یبقی و زالت بالعارض) ماهی حلال نیست مگر ماهی که فلس دارد آن هم بالاصاله ولو اینکه لم تبقی بالعرض ریخته شده و بعضی از ماهی ها هستند که اینها پولکشان در می آید ولی به مرور زمان می ریزد.

موضوع حلیت سمک له قشر و موضوع حرمت سمک لیس له قشر.

معنای قشرو فلس

در مقام موضوع شناسی :

1.قشر به چه معنا است؟در ابتدای معنا باید مفهوم شناسی کنید قشرا و بعد از آنکه قشر را شناختید در لغت معنا می کنند بالورق گاهی هم می گویند فلس بعد که این معنا را بدست آوردی : آیا قشر به معنای پوست است یا به معنای پولک است در اینجا باید کلمات اهل لغت را زیرورو کرد : قدما از لغویون مثل جناب خلیل و ابن فارسی در مجمل الغۀ، اسماعیل حماد جوهری در صحاح الغۀ، فیروزآبادی در قاموس و زبیدی در تاج العروس اینها همه اقدم لغوییون را باید از اول لغویون واژه شناسی کنید بدست بیاوری که آیا قشر به معنای پوست است؟

اگر به معنای پوست است،کوسه هم دارای پوست است، اگر قشر به معنای ورقٌ که در بعض واژه شناس ها کلمات آنها آمده ورق به معنای همان فلس است و باید جمع کنید بین تعبیر قشر و فلس و بعد به یک جمع بندی برسی و اگر شبه مفهومی شد بحث های اصولی می شود که اگر اجمال داشت که آیا مقصود از قشر پوست است که به معنی فلس است آنچه قائده اصولی را باید جاری کرد که این واژه اجمال دارد آنچه متیقن است باید گرفت و آن عبارت است از پوستی که همراه با صدق فلس و ورق ، این تعریف مفهوم ومصداق .

محور تعریف موضوع:

واژه موضوع در لغت از معنایی برخوردار است و در اصطلاح از باب علوم نیز از معانی متعددی برخوردار است .

در لغت :در لغت واژه موضوع اسم مفعول است از وضع یضع واضع موضوعٌ در لغت چند معنا به کار رفته است.

1. معنای موضوع به معنای مجعول یعنی نهاده شده.

2. معنای دیگر موضوع به معنای پست،ضَعَ.

3. معنای دیگر موضوع به معنای چیزی که قلابی است. مجعول این است یعنی جعل شده و به جای چیز دیگری قرار داده شده اینها معنای لغوی موضوع است.

موضوع از نگاه اصطلاح منطقییون:

واژه موضوع در اصطلاح منطقی ها عبارت است از آن چیزی که محور یک حکمی و محمولی قرار گرفته موضوع در مقابل محمول : هر چیزی که محور یک حکمی قرار گرفته منطقییون به این موضوع می گویند.

موضوع در اصطلاح بلاغییون وعلم بلاغت :

در اصطلاح علم بلاغت موضوع را مسند می نامند همان موضوعی را که محور حکم است ولی علم بلاغت و معانی بیان به این موضوع نمی گویند بلکه به این مسند الیه می گویندیعنی چیزی که حکمی به آن اسناد داده شده.

موضوع در اصطلاح فلاسفه :

در اصطلاح فلاسفه واژه موضوع در دو محور به کار رفته است. یکی در تعریف جوهر و دیگری در تعریف عرض که در تعریف جوهر می گویند: جوهر عبارت است از الموجود لا فی الموضوع: موضوع در اینجا به معنای محل است از نگاه فلاسفه جوهر عبارتست از هرموجودی که وجودش وجود دارد ولی متقوم به موضوع و محل نیست به این جوهر می گویند.

در مقابل عرض که عرض الموجود فی الموضوع: موجودی است که در جایی قرار دارد و متقوم به آن است البته مقصود فلاسفه از اینکه می گویندجوهر نیاز به محل ندارد نمی خواهند بگویند یعنی مکان ندارد و مکان غیر از محل است.

جوهر را تقسم کردند به پنج قسم :1. جسم. 2.عقل. 3.نفس . 4.ماده. 5. صورت .

جسم یکی از جواهر خمسه است و تعریف جوهر بر آن منطبق است ( الموجود لا فی الموضوع) موجودی است که مثل رنگ نیست که عرض است و نیاز به یک محلی دارد که بر آن قرار بگیرد. جسم مکان می خواهد اما محل نمی خواهد و وجود آن مستقل از محل است مثل رنگ نیست ،نفس هم همینطور است گرچه در یک فصلی از تاریخ حیاۀ نفس در جایی سلطنت می کند به نام جسم اما وجود آن متقوم به جشم نیست و لذا بعد از مردن از جسم خارج می شود وهمچنان وجود دارد و همچنین در ماده و صورت.

اماعرض عبارت است از الموجود فی الموضوع. اعراض نُه گانه، کم، کیف،متی ،عین یعنی زمان و مکان، همه اینها می شوند از مقولات نُه گانه اینها چیزهایی هستند که الموجود فی الموضوع اند: موضوع در اینجا به معنای موضوع در موضوع شناسی نیست که محور حکم است بلکه مراد از موضوع یعنی چیزی که این عرض نیاز به قوام دارد.

یکی از اعراض نُه گانه کیف است کیف نفسانی ، مثل خوشحالی : خوشحالی الموجود فی الموضوع است یعنی یک موجودی است که قوام آن به محل است یعنی می شود انسان خوشحال بشود وخوشحالی آن یک وجود مستقلی داشته باشد؟ هرگز.

یکی دیگر از اینها کَم است: کم متصل و کم منفصل است، یکی دیگر عدد است که عدد از اعراض است آیا این بدون محلی می شود؟ یعنی عدد بدون محل نمی شود و همینطور در مکان و زمان و… در اینجا هیچکدام موضوع در موضوع شناسی نیست.

پس در اصطلاح فلاسفه واژه در دو جا اصطلاح دارد یکی در تعریف جوهر و دیگری در تعریف عرض و در هر دو به معنای محلی که قوام به آن دارد یا ندارد.

موضوع در اصلاح اصولییون:

در اصول موضوع در مقابل متعلق قرار گرفته که در ابتدا باید متعلق را بشناسیم تا با تعریف موضوع از نگاه اصولیها آشنا بشویم و روشن بشود که موضوع در موضوع شناسی فقط این نیست بلکه اعم از این است به اتفاق همه اصولیها متعلق عبارت است از آنچه حکم به آن تعلق می گیرد از آن عملی که حکم به آن تعلق می گیرد.

در اقم الصلاۀ لدلوک الشمس الی قصد الیل حکم وجوب است که به اقامه صلاۀ تعلق گرفته در کتب علیکم الصیام، حکم وجوب است که وجوب به صوم و روزه داری تعلق گرفته و همچنین در حرمت علیکم الخبائث : حرمت به چیزی تعلق گرفته به نام خبائث ذات خبائث که حرمت ندارد متعلق متناسب آن مقدر است به نام اکل و شرب ، آن متعلق است و این مورد وفاق تمام اصولییون می باشد: که متعلق حکم عبارت است از عمل و فعلی که حکم به آن تعلق می گیرد .

اما موضوع در اصطلاح اصولیها تعریفات مختلف است که برخی از تعریفات از این قبیل است هر چیزی که در فعلیت حکم دخیل است اعم از مکلف، عقل و بلوغ، دخول وقت، تمام قیودی که در فعلیت حکم دخیل است به این موضوع گویند.

تعریف دیگر اینکه: مرحوم محقق نائینی می فرمایند: متعلق موضوع آن عبارت است از متعلقٌ متعلق: یعنی در اقم الصلاۀ حکم وجوب بود که به اقامه نماز تعلق گرفت و اقامه نماز متعلق حکم است و این متعلق به انسان عاقل بالغ بعد دخول وقت با کافه شرایط وجوب ، این انسان عاقل بالغ به سخنی می گویند ( ما له الدخل فی فعلیت حکم) به تعبیر مرحوم نائینی می فرماید متعلقٌ متعلق

متعلق وجوب که اقامه نماز بود به مکلف عاقل بالغ واجد الشرائط تعلق دارد.

در کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم: حکم وجوب بود وجوب در ابتدا به صیام تعلق دارد و صوم و صیام به مکلف عاقل بالغ تعلق دارد، این تعریف موضوع است در اصطلاح اصولیها .

موضوع در اصطلاح اجزاء العلوم :

این یک معنای دیگری دارد: اجزاء العلوم عبارت است از مجموعه عناصری که تشکیل دهنده ومقدمات علم است که هررشته و فنی دارای این اجزاء بود علم است و اگر نبود علم نیست.

1 . تعریف العلم. 2. موضوع العلم. 3.غرض العلم .   4. مسائل . 5 . مبادی تصوریّه . 6 . مبادی تصدیقیّه .

اینها از قدیم معروف هستند به اجزاء العلوم واگر چیزی خواست تبدیل به علم بشود بایستی دارای این ارکان باشد.

یکی از این ارکان عبارت است از موضوع : هر رشته ای که می خواهد علم بشود باید موضوع داشته باشد. موضوع در اینجا یعنی چه ؟

برای این موضوع از قدیم تعریفی شده است: موضوع در اصطلاح اجزاء العلوم : عبارت است از: (ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه): موضوع عبارت اس از محوری که در این علم از عوارض ذاتی آن بحث می شود.

نکته : موضوع دارای یک معنای عامی است که در بعضی از موارد متعلق را هم می گیرد و موضوع در مقابل حکم است و موضوع حکم هم دو شناخت دارد یک شناخت مفهوم آن مصداق و دیگر ی مصداق : حرمت علیکم الخبائث موضوع آن خبائث است و وقتی خواستیم آن را موضوع شناسی کنیم همه باید در ابتدا مفهوم را بشناسیم و بعد مصادیق را .

والسلام علیکم