[rank_math_breadcrumb]

درس استاد ظهیری (جلسه سوم)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

استعمالات عنوان:
یکی از واژگانی که بکار می‌بریم و کلیدی است واژه عنوان است عنوان با مفهوم چه تفاوتی دارد واژه عنوان دو استعمال دارد قبل از اینکه آن استعمال‌های اصطلاحی‌اش را عرض کنیم از نگاه واژه شناسان از چهار معنا برخوردار است ۱- عنوان به معنای دیباچه و مقدمه کتاب ۲- عنوان به معنای تیتری که در ابتدای هر بحث یا فصلی و یا بخشی بکار می‌رود ۳- عنوان به معنای بر سر هر نامه‌ای نگاشته می‌شود نظیر اینکه گفته می‌شود من امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلام علیه) الی ابنه من الحسن بن علی مثلاً نامه‌هایی که در قدیم می‌نگاشته‌اند بخصوص بزرگان آن لفظی که بر تارک نام وبر سر این نامه می‌آوردند این را نامه می‌گفتند و چهارم در فرهنگ عامیانه عنوان به معنای مطرح کردن چنانچه گفته می‌شود این مطلب را در جلسه عنوان کردیم یعنی مطرح کردیم این امر این موضوع را پس از حضور محضر مقام معظم رهبری مطرح کنیم مثلاً واژه عنوان یک معنایش هم به معنای مطرح کردن ولی این‌ها هیچ‌کدام در محور بحث ما منظور نیست واژه عنوان در اصطلاح در فرهنگ واژه شناسان این چهار معنا را داشت و اما در اصطلاح در دو معنا به کار می‌رود معنای آغازین عنوان در مقابل معنون به یاد دارید در مبحث اجتماع امرونهی محور بحث این است که آیا اجتماع امرونهی بر شیی واحد جایز است یا نه آیا امر صل با نهی تغصب در یک عمل خارجی که آن کون سجودی است چون جاهای دیگر نماز که ربطی به غصب ندارد جایی که همگام همپای هم جمع می‌شوند کون سجودی است آیا در اینجا هر دو حکم جمع شدند یا نه اصل این کبری را همه قبول دارند که اجتماع وجوب و حرمت در وجود واحد اگر شد محال است و طلب ضدین پیش می‌آید ولی بحث اصولیان در این است که آیا این‌چنین چیزی پیش می‌آید یا نه کسانی که امتناعی هستند و قائل‌اند به اینکه اجتماع امر و نهی ممکن نیست مبنای نظرشان این است که امر از عنوان به معنوان سرایت می‌کند معنون یعنی مصداق عنوان در اینجا یعنی آن مفهوم کلی مفهوم کلی صلاۀ که متعلق وجوب است وجوب در مقام جعل روی عنوان صلاۀ رفته عنوان یعنی چه؟ یعنی مفهوم کلی و طبیعت کلی صلاۀ از او سرایت می‌کند به معنون یعنی مصداق اینجا عنوان مقابل معنون قرار گرفته است و لذا نهایتاً منتهی می‌شود به اجتماع طلب ضدین و امتناعی می‌شوند اما کسانی که اجتماعی هستند مثل مرحوم امام (قدس سره) و مرحوم علام اصفهانی آقا شیخ محمدحسین اصفهانی ما هم در بحث اصولمان به همین منتهی شدیم و این را به کرسی نشاندیم که عنوان حکم از عنوان به معنون سرایت نمی‌کند و محال است سرایت کند چون تا زمانی که خارج را نیاوردند معنونی نیست بعد از اینکه خارج اتیان شد مصداق تعلق امر به او طلب حاصل است به‌ویژه بر مبنای خطابات قانونی که مرحوم امام دارند و عرض شود که بحث‌های زیادی دارد بنابراین قول و نظر به‌ویژه اجتماعی باید شد خواستیم این نتیجه را بگیریم که ببریم شما را در دل بحث که آیا عنوان معنایش چیست؟
اصطلاحات عنوان:
اصطلاح آغازین عنوان در مقابل معنون، معنون یعنی مصداق خارجی عنوان یعنی مفهوم کلی طبیعت کلی صلاۀ، غصب در لا تغصب این یک معنای عنوان اصطلاح عنوان است اصطلاح دوم به عنوان، عنوان در مقابل مفهوم و معنا و در مقابل مصداق در این اصطلاح دوم عنوان به معنای لفظی است که حکم به تعلق گرفته است مثلا مثال زنده و دل کش در هفته قبل عرض کردیم در تحریر امام آمده یجب علی مراۀ المتفوی عنها زوجها الحداد حداد برا ی او واجب است اینجا اینجور بحث رامطرح میکنیم موضوع حکم متعلق حکم عبارت است از عنوان حداد این حداد مفهومی داردو مصداقی، اینجا وقتی تعبیر به عنوان می شود عنوان یعنی آن لفظ کلی که محور حکم قرار گرفته اینجا دیگر به معنای مفهوم نیست عنوان حداد یک لفظی هست به این می گوئیم عنوان این دونوع شناخت دارد 1- مفهوم شناسی در مفهوم شناسی حداد یعنی اجتناب از زینت و مصداق شناسی دارد اینکه فلان کار یا فلان عمل، کرم زدن، آرایش کردن زینت هست این می شود مصداق پس طبق این اصطلاح دوم عنوان مقابل مفهوم قرار گرفت و حال آنکه در اصطلاح عنوان در باب اجتماع امر ونهی یعنی اصلا مفهوم کلی عنوان در مقابل معنون بود آنجا عنوان صلاۀ و غصب پس بنابر این نتیجه این شد که واژه عنوان که به کار می رود در اصطلاح فقهاء و اصولیین گاهی به معنای مفهوم هست مفهوم کلی و این در جایی هست که درمقابلش معنون قرار بگیرد و گاهی به معنای لفظی است که محور حکم قرار گرفته متعلق حکم قرار گرفته و این در جایی هست که در مقابل مفهوم و مصداق قرار گرفته نتیجه بگیرم در همه بحث های موضوع شناسی اینطور ماسیر میکنیم عنوان داریم این عنوان مفهوم شناسی داردمصداق شناسی دارد در باب ذبح اوداج اربعه عنوان است مفهوم شناسی دارد مصداق شناسی دارد در طیور اوداج اربعه اینها به چه صورت هست چطور تشخیص داده می شود چه هست و هکذا در طلای سفید لبس طلا ی سفید عنوان است این عنوان مفهوم شناسی دارد مصداق شناسی دارد این فرق بین واژه عنوان و مفهوم فتحصل مما ذکرنا از گفتار پیشین دو جلسه قبل که موضوع در موضوع شناسی به چه معناست عبارت است از مجموعه اموری که در متعلق عرفی و یا موضوعات عرفی احکام حبس شدند با قید عرفی خارج کردیم همه عناوینی که در موضوع احکام حبس شدند یا در متعلقات ولی مرجع تشخیصش خودش هست و ربطی به عرف ندارد اینها از دایره بحث ما خارج هست آن عناوین و اموری که از ماهیات مخترعه شرع هستند مثل خود صلاۀ، صلاۀ از امور عرفی نیست از موضوعات عرفی شرع درباره اش جعل داردحد و حدودش، کیفیتش اینگونه امور عبادی تعبدی همه از بحث خارج هست در جاهایی که متعلق عنوان است عرفی مثل همین حداد مثل مثالی که زدیم عاشروهن بالمعروف معاشرت بالمعروف متعلق حکمش وجوب هست این متعلق به معاشرت با زوجه هست یک مفهومی هست عرفی عنوانی است عرفی این عنوان مفهومی دارد مصداقی دارد مفهوم شناسی کار این مرکز هست مصداق شناسیش هم آیا تهیه موبایل از نفقات به شمار می رود و در معاشرت بالمعروف دخیل هست آیا تهیه ابزار جدید در زندگی به گونه های گوناگون این تعریف ماشد از موضوع شناسی (سوال نامفهوم) سوال فرمودند در مورد کر آنجا موضوع شناسی داریم یا نه؟ بگذارید اول برویم سراغ روایت (الماء اذا بلغ قدر کر لم ینجسه شی) در روایت آمده در کلمات فقها هم آمده ما در اینجا یک موضوعی داریم این موضوع یک قاعده در تمام احکام وضعیه آنجا متعلق ما نداریم هر چه داریم همه موضوع هستند کر موضوع هست حکمی دارد به نام عدم تنجس بر اثر ملاقات با نجس مقدار کر چیست این از مخترعات شرعی هست یک حد وزنی دارد 64 حد مساحتی دارد سه وجب ونیم در سه وجب نیم در سه وجب نیم به نظر معروف برخی سی و دو تا گفتند سی و هفت تا گفتند این تعریف کر هست اما وقتی در تعریف کر وجب آمد مفهوم وجب، عنوان وجب عنوان عرفی مفهوم داردمصداق دارد مفهوم حد فاصل بین ابهام و بین انگشت کوچک این حد وجوب هست مصداقش آیا مصداق دست درشت هست کوچک هست متوسط هست متوسطها هم گونه های گوناگون هست آنجا به سراغ عرف می رویم پس ملاحظه کردید برخی از اوقات یک موضوعی تعریف حدش را شرع تعیین کرده است اما در تعریف خود همان حدی که شرع گفته نیاز داریم به مراجعه به عرف و از این قبیل در بحث فرسخ و میل و هکذا اقم لاوقات نماز اوقات نماز تعیینش به دست حاکم شرع هست اما تعریف این مفاهیم وقتیه اقم صلاۀ لدلوک شمس لغسق لیل دلوک این قید شده برای موضوع وجوب صلا ۀ یکی از قیود هست اصل دخالت اینکه دخول وقت در وجوب نماز دخیل هست این را مانمی فهمیم این را شرع می گوید اما دلوک معنایش چیست مفهومش و مصداقش اینجا حالا برای ماخیلی روشن هست اما اگر رفتیم اروپا جاهایی که چهار ساعت روز هست سه ساعت روزش هست آنجا مصداق چی میشود ما در سوئد بودیم گفتند بیست ساعت و نیم ما روزه می گیریم یعنی شب اینها سه ساعت نیم هست غسق لیل اینها نیمه شب اینها و طلوع فجر اینها چه وقت هست آنجا هست که باید فاضل محترم دست را بالا بزند و تحقیق کند برای تشخیص خود مفهوم فجر را، عناوین وقتیه دیگر و هم تعیین مصداق (سوال نامفهوم) فقها که تعیین کردند این مقدار را آنها هم به دید عرفی تعیین کردند و لذا در مورد کر چندین نظرهست در مورد همین موضوع کر شرع فرموده اولا روایات اینجا مختلف هست وانگهی که بین حد مساحتی و وزنی اش تفاوت هست این یکی از بحث هایی که بعد مطرح می کنیم از چهل و پنجاه فصل این را بخواهیم مطرح کنیم ان شاء الله جا دارد دنبال بشود مسئله همین کر در مورد کر روایات مختلف هست بیست و هفت وجب هست تا سی و دو وجب آیا می شود از طریق همین مصداق شناسی جوری موازنه ای برقرار کرد یا می شود تشخیص داد اینکه کدامیک از اینها درست هست نمی شود علامت های که ذکر شده با هم متحافظ باشد سی و دو وجب تا بیست و هفت وجب فاصله دارد حالا اگر ما روایات رطل عراقی و مدنی را که هزارو دویست رطل هست آن را معیار قرار بدهیم و آب ها را چند جور آب بکشیم و بعد اینها را عملا در مساحت به دست آوریم از آن راه بسا می شود مشکل همین روایات را حل کرد (سوال نامفهوم) خود مراجع عظام فرمودند: وجب، وجب معمول متعارف و در وزن گفتند 64 من طبق آن نظر ولی یکی از بحث هایی که حتی به درد خود فقها میخورد در جمع بین روایات بیست و هفت و جمع سی و دو وجب خوب معرکه ای است در حلش خیلی ها به مشکل برخوردند که چه جور این را حل کنند اگر شما توانستید ثابت کنید روایات رطل عراقی و مدنی را و میزان را همان وزن قرار بدهید و دقیقا هم بگوییم ما چند جور آب را آزمایش کردین کشیدیم وبعد به صورت قاطعانه صد در صد بگوییم چند کیلو هست چند من هست به وسیله حرف شما بسا نظر فقیه هم عوض بشود.
(سوال نامفهوم) این دیگر چند مسئله داریم یک بحث داریم اینکه وظیفه مقلد چیست؟ او باید از مرجع تقلید از فتوای او تقلید کند دو اینکه در بحث علمی و موضوع شناسی اگر شما در موضوع شناسی به نتیجهای رسیدید که این موضوع دقیقا درست هست و روایات بیست و هفت وجب با این وزن موافق هست این هم برای خود شما مفید هست و هم برای مجتهدی که می خواهد فتوا بدهد بسا او از این طریق علم به عدم صدور سی و دو وجب پیدا می کند اگر نکرد این به خود او مربوط هست (سوال نامفهوم) شما دو حیث دارید دو بعد دارید یک بعد تقلیدی یک بعد پژوهشی دارید (سوال نامفهوم) اگر علم به خلاف پیدا کردیدچندان تحقیقتان متقن بود بله می توانید اینجا برخلاف همان، چون در موضوعات همه اتفاق دارند تقلید راه ندارد این مورد وفاق همه هست دیگر اینجا آن اتفاق میمون و مبارک هم را دارد.
محور دوم:آیا موضوع شناسی را می توان به عنوان علمی مستقل معرفی کرد یا نه با گسترش یافتن دامنه علوم مادی و راه یافتن موضوعات جدید به عرصه موضوعات احکام الهی ضرورت موضوع شناسی به معنای عامش که در مباحث گذشته روشن شد کاملا محسوس هست اصل ضرورت کند و کاو و تحقیق و پژوهش در مورد موضوع شناسی احکام الهی بلکه بالاتر می توان موضوع شناسی را در حد و قامت و اندازه یک علم و دانش مستقل به عنوان دانش موضوع شناسی مطرح کرد و محور های مختلفی برای آن معرفی کرد البته ناگفته نماندکه با نظر دقیق و نازک اندیشانه موضوع شناسی در برخی از موارد از مبادی تصوریه فقه هست در جایی که ما موضوع حکم شرعی را به معنای اصطلاح اصولی که قبلا گفتیم و یا متعلق یک حکمی را مفهوم شناسی می کنیم و تصور می کنیم این از مبادی تصوری فقه هست و در پاره ای از موارد موضوع شناسی از مبادی تصدیقیه فقه هست به بیان بعد که روشن می شود این حقیقت امر هست ولی با نظر به گسترش یافتن علوم تجربی و موضوعات احکام فقهی به جاست بلکه ضرور و لازم است به عنوان علم مستقل مطرح شود ما بر این هستیم که به اذن الله تعالی و بفضله موضوع شناسی را به عنوان یک علم و دانش نوظهور معرفی کنیم اما نه به سبیل ادعا بلکه از رو ی تحقیق بر مبنای تعیین و تشخیص میزان و ضابطه علم بودن هر رشته ای که اساسا اگر فنی یا رشته ای بخواهد علم باشد چه ویژگیهای چه مولفه هایی و چه عناصری را باید برخوردار باشد تا بتواند علم باشد و بعد این مقدمات را و عناصر در موضوع شناسی تطبیق میکنیم ان شاء الله تعالی
(سوال نامفهوم) در بحث های آینده روشن می شود هم مبانیش را ما یک سلسه اصول و قواعد کلی داریم اینها در حقیقت بایستی دست موضوع شناس باشد اینها حالا بعدا یک محوری از هفت یا هشت محوری که بنا هست بحث کنیم به این اختصاص دارد و یک مسئله دیگر عبارت از آن مصادیقی به آن می پردازیم مجموعه اینها همه اینها را می خواهیم به عنوان علم ودانش معرفی کنیم استدلال ما مبتنی بر یک مقدمه هست در این مقدمه دو مطلب مطرح هست مطلب اول واژه شناسی علم و ضابطه و میزان علم بودن هر رشته و فنی مطلب دوم تطبیق این ضابطه بر موضوع شناسی اما مطلب اول: اما واژه شناسی علم اساس در واژه علم اصطلاحاتی داردو از چند معنا برخوردار هست 1- علم به معنای ادراک و فهم حقائق که گاهی از آن به معرفت تعبیر می شود منظور شناخت هست 2- علم به معنای ملکه ای که در نفس راسخ است و در حقیقت علم بسیطی است که به وسیله آن مصادیق جزئی ادراک می شود علم فقه یعنی آن ملکه استنباطی که در نفس فقیه پدید آمده که در پرتوی آن میتواند قواعد بر مصادیق تطبیق دهد علم اصول عبارت است: ملکه ای که به وسیله او توانایی استنباط و استخراج احکام دارد از ادله یا به تعبیر دقیق تر ملکه تحصیل حجت علی الاحکام شرعی معنای سوم علم عبارت است چنانکه مجمع البحرین علامه کلینی گفته: به معنی الیقین الذی یا یدخله احتمال آن باوری که هرگز احتمال در او راه ندارد این هم یک معنی علم به معنای یقین این هم معنایست ولی یکی که از این سه معنا در اینجا مقصود نیست بلکه مقصود از علم در اینجا یک معنا ی چهارمی هست و آن عبارت است از مجموعه قضایایی که جامع واحدی دارد و تمام بحث هایی که در این قضایا مطرح می شود همه بر محور آن جامع واحد سیر می کند حال این جامع واحد یا موضوع علم است یا غرض از علم هست که در اینجا دو نظر اساسی هست در مقدمه اصول مطرح هست که تمایز علوم به چیست؟ آیا تمایز علوم به اختلاف موضوعات هست یا اینکه تمایز علوم به اختلاف اغراض هست جمعی بر آن هستند که اختلاف علوم به اختلاف غرض هست و جمعی قائلند که اختلاف علوم به اختلاف موضوعات هست گاهی ممکن است یک مسئله واحدی با موضوع و محمول واحد در دو علم بیاید مثل اینکه از (السعید مطلق وجه الارض) این موضوعی داردمحمولی دارد هم در علم لغت عین این عبارت آمده و هم در فقه آمده خوب این مسئله از کدامیک از این دو علم هست می گوییم تابع غرض هست طبق این مبنی اگر غرض شما غرض فقهی باشد که بر آنید که عمل مکلف را مشخص کنید در باب تیمم که بر چی تیمم کند از این نگاه می شود مسلئه فقهی و اگر غرض این است که تعیین و تهدید کنید معنای لفظ را از این نظر می شود مسئلۀ لغویه اینجا بحث های زیادی هست حق این است که ما در بحث اصولمان بعد از چندین روز بحث به آن منتهی شدیم به اینکه اختلاف علوم به اغراض نیست بلکه به موضوعات هست و اشکالاتی که اینجا هست همه را پاسخ گفتیم نکته مهم این است که ضابطه علم بودن چیست اینجا خیلی دقت کنید و هر اشکالی به ذهنتان آمد بعدا بفرمائید.
ضابطه بودن هر رشته و فن:
اساسا نوع علوم دارای ارکانی هست که از اینها تعبیر می شود به اجزاء العلوم این اصطلاحی هست اجزاء العلوم و جایی از آن تعبیر می شود به روس ثمانیه که چند موردش محل اختلاف هست روس ثمانیه روس العلوم یا اجزاء العلوم 1- تعریف علم هر رشته و فنی که بخواهد علم بشود باید تعریف جامع و مانع جامع افراد و مانع اغیار داشته باشد 2- موضوع علم که این را مشهور قائلند که علم حتما موضوع می خواهد گرچه جمعی مثل امام می فرمایند داشتنش طوری نیست ولی ضرور و لازم نیست 3- غایت و فائده علم و 4- مسائل علم 5- مبادی تصوریه 6- مبادی تصدیقیه، هر رشته و فنی که خواست در دامنه علوم واردبشود باید این شش عنصر را داشته باشد اگر یکی از اینها را نداشت این به عنوان علم شناخته نمی شود ممکن هست به عنوان هنر به عنوان یک فن در فرهنگ جدید به هنر می گویند فن به هنرمند می گویند فنان اینها از آن تعبیر شود کارشناس، ولی به عنوان علم شناخته نمی شود ما در ابتدا این ارکان شش گانه و عناصر شش گانه را در یکی از دو، سه تا علم تطبیق می کنیم تعریف هم میکنیم هر کدام از اینها را و بعد در مطلب دوم تطبیق می دهیم اینها را بر دانش موضوع شناسی (سوال نامفهوم) عرض کردم چند موردش مورد اختلاف هست در پایان عرض میکنم اما محور اول که عبارت است تعریف، هر رشته و فنی که به عنوان علم مطرح هست باید یک تعریفی از او بشود که این تعریف حاوی مقدمات و ارکان این علم از باب نمونه در علم نحو گفته می شود علم یعرف به احوا ل اواخر کلم علمی است که به وسیله این احوال و حالات آخر کلمه ها من حیث اعراب و بنا شناخته می شود یعنی یک قواعدی حاوی یک قواعدی هست که در پرتوی این قواعد ما کلمات را در مقام استعمال و به کار گیری وضعیت اعراب و بنا اینها را رو شن میکنیم یا در علم صرف گفته می شود علم یعرف به الکلم کلمات من حیث صحۀ و الاعتلال یا در علم فقه گفته می شود علم یعرف به احکام افعال مکلفین یا در علم اصول گفته می شود علم یعرف به القواعد التی یستنبط به الاحکام او ینتهی الی تعیین وظیفه یا آن تعریفی که ما به آن رسیدیم تعریف محقق اصفهانی، علم یعرف به تحصیل الحجۀ علی حکم شرعی چقدر گویا هست این تعریف و خالی هست از اشکالات در تعاریف دیگری هست خوب پس هر علم تعریفی می خواهد ما باید برا ی موضوع شناسی تعریف داشته باشیم که خواهد آمد دوم اینکه در علم موضوع لازم است حالا این جای سخن داردجمعی مثل مرحوم امام قائلند ما دلیلی نداریم بر اینکه در علم موضوع لازم است در بحث اصولمان ما هم به همین منتهی شدیم ادله ای که اقامه کردند عمده اش قائده الواحد لا یصدر الا عن الواحد که مرحوم آخوند در چهار جای کفایه و اصول به آن تمسک کرده است به این بیان می گوید چون علم اصول غرض واحدی دارد غرض واحد باید منتهی شود به یک محور عامل واحد و آن عامل محور واحد عنصر واحد عبارت است از موضوع علم که البته در جای خودش بحث شده قاعده الواحد اولا مربوط به واحد حقیقی هست نه اعتباری مثل علوم در ثانی آن واحد حقیقی هم که وجود خارجی داردباید واحد بسیط من جمیع جهات باشد مثل حضرت رب الارباب نه واحدی که مرتبا اشیاء بسیار عناصر زیادی هست محورش کما گفته اند که پایه گذار این قاعده هستند واحد بسیط به جمیع جهات هست و آن هم یک مصداق داردو آن هم حضرت باری تعالی هست ثالثا بر اساس همین قاعده می گویند آن مخلوق آغازین حضرت جلیل یک چیز هست یک حقیقت احمدیه و نور پاک محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و ثالثا اصل این قائده در آنجا هم بی اساس هست حالا حرفهایی هست که نمی خواهیم وارد بشویم حالا ما می پذیریم که اصلا موضوع لازم است در این حال اینجا موضوع معرفی می کنیم برای دانش موضوع شناسی همان طوری که در فقه موضوع عبارت است از افعال مکلفین در اصول عبارت است از ادله اربعه به وصف دلیلیت که برخی گفته اند یا ادله ذات ادله اربعه یا التحقیق مایمکن ان یکون حجۀ مایمکن و قابل لان یکون حجۀ این موضوع علم اصول هست در موضوع شناسی می پذیریم لازم هست و بعد معرفی می کنیم اما غایت و نتیجه هر علمی بایسته هست از عناصر شش گانه که فائده و غرضی داشته باشد در علم صرف در علم نحو اصول فقه غرض هست در علم فقه عبارت است از تعیین حکم افعال مکلفین در علم اصول عبارت است از تمکن استنباط احکام در علم نحو غرض عبارت است از حفظ لسان عن الخطا فی المقال و الی آخر و اما مسائل تعریف مسئله چیست که بعد ماببینیم آیا در علم دانش موضوع شناسی مسئله وجود دارد یا نه؟ مسائل و مسئله عبارت است از آن دسته از قضایایی که در اینها بحث می شود از احوال و احکام موضوع عوارض و طواری موضوع این تعریف مسئله هست مسئله عبارت است از آن قضییه ای که مرکب از موضوع و محمول هست و در این قضیه ها و قضایا بحث می شود از احوال و عوارض موضوع مثلا پیاده کنیم در علم نحو مثلا در علم نحو یکی از مسائل این هست که المرفوعات ثمانیه این متن ادبیات هست مسئله دوم الفاعل من المرفوعات کل فاعل مرفوع، کل نائب الفاعل مرفوع یا المنصوبات اثنی عشر قسم، قضیه دوم: کل تمیز منصوب، مفاعیل الخمسه منصوب بعد از استشهاد به اشعار عرب و قبل از آن قرآن و احدیث و روایات به اینها می گویند مسئله یعنی قضایایی مرکب است از موضوع ازمحمول و دراینجا بحث می شود از احوال آنچه موضوع بوده موضوع چیست در این مسائل فاعل، مفعول، تمیز فاعل کیست؟ مفعول کیست؟ جواب کلمه هست جمله ای که محلی از اعراب دارد جمله چیست؟ کلام همه بر می گردد به احوالات موضوع و اما مبادی تصوریه عبارت هست از آن قضایایی که در این قضایا مفهوم چیز هایی که موضوع مسائل این علم هست یا محمول اینهاست تعریف می شود مبادی تصوریه اصطلاحی هست که علم شده خود کلمه مبادی جمع مبدا هست مبدا یعنی سرآغاز تصور یعنی لحاظ ولی در اصطلاح علوم علم شده برای هر ان قضییه ای که در این قضیه تعریف می شود شناخته می شود موضوع آنچه موضوع در مسائل یا محمول در مسائل تطبیق کنیم بر ادبیات و فقه و اصول مثلا در یک مسئله داریم که کل فاعل مرفوع این خودش مسئلۀ نحویه اما وقتی می گوئیم الفاعل ما نصب الیه الفعل این قضیۀ من مبادی تصوریه چون در این قضیه ما فاعل را تعریف کردیم که فاعل موضوع هست در کل فاعل مرفوع یا اگر بیاییم رفع را تعریف کنیم رفع عبارت است از اعراب خاص به این کیفیت این می شود مبدا تصوریه که به وسیله این ما تصور می کنیم محمول در کل فاعل مرفوع را و هکذا در فقه واصول داریم مبادی تصوریه عبارت شد از آن قضایایی که در آن قضایا تعریف می شود تصور می شود شناخته می شود آنچه در مسائل این علم موضوع است یا محمول اگر موضوعش را محمولش را تعریف کردیم آن قضیه که این را تعریف کنیم می شود مفهوم تصور بگذاریم روی فقه هم پیاده کنیم در فقه می گویند الربا معاملی حرام ربای معاملی حرام هست موضوع در اینجا ربای معاملی هست محمول عبارت است حرام حال اگر بیاییم در یک مسئله دیگر بگوییم الربا معاملی عبارت عن الزیاده فی المتناجسین هر گاه دو کالایی که هم جنس هستند یکی به زیاده از دیگری فروخته شود این ربا معاملی هست ده کلیو برنج طارم دم سیاه اعلاء استخوانی به بیست کیلو برنج متوسط یا تایلندی بفروشد این می شود ربا معاملی اینها همینکه ما تعریف کردیم الربا معاملی هی الزیاده فی البیع المتناجسین این می شود مبدا تصوری با این قضیه تصور کردیم موضوع در قضییه الربا المعاملی حرام حالا محمولش چیست؟ حرام در یک قضیه دیگر می آییم حرمت را تعریف میکنیم الحرمۀ ماهی؟ حرمت عبارۀ الحکم تکلیفی الزامی ناش عن مفسدۀ ملزمه این قضیه می شود مبدا تصوری برای قضیه الربا معاملی حرام بیش از این لازم نیست توضیح داده شود تصویر بیاریم این مبدا تصوری و اما آخرین محور عنوان و عنصر مبادی تصدیقیه عبارت هستند از مجموعه قضایایی که به وسیله این قضایا ما تصدیق میکنیم سقوط محمول را برای موضوع هر علمی مسائلی دارد در هر مسئله ای محمولی هست و موضوعیست آن اموری که ما را یاری میکند در اینکه تصدیق کدام هست ثبوت این محمول را برا ی این موضوع این می شود مبدا تصدیقی پیاده کنیم بر ادبیات و فقه اصول بر ادبیات کل فاعل مرفوع این یک مسئله هست حمل کردیم مرفوع را بر فاعل کل فاعل این نیاز به دلیل دارد همینطور که نمی شود گفت کل فاعل مرفوع می رویم به سراغ قرآن مواردی که فعل با فاعل (اقترب الساعۀ و النشق القمر) اقترب فعل و الساعۀ فاعل، انشق فعل و القمر فاعل بعد میرویم در اشعار عرب بعد می رویم خطبا این شواهدی که در ادبیات به قرآن و به اشعار عرب شده همه اینها مبادی تصدیقی هست یعنی به وسیله این ها ما تصدیق میکنیم کل فاعل مرفوع را ثبوت رفع را برا ی فاعل ما تصدیق می کنیم کل مضاف علیه مجرور این را یک مسئلۀ نحویه هست ثبوت در برای مضاف علیه نیاز به دلیل داریم دلیلش از قرآن و از احادیث و روایات می آوریم اینها می شود همه مبادی تصدیقیه پس تمام آیات و اشعار فصحاء این ها می شوند مبادی تصدیقیه مسائل نحویه هکذا در فقه فقیه فتوا می دهد به اینکه حداد بر زن متفوی عنها زوجها واجب است می گوید الحداد واجب یا به تعبیر امام راحل در تحریر جلد 2 صفحه 322 مسئله 4 در احکام عده فرمود: یجب علی المراۀفی وفات زوجها الحداد این یک مسئله فقهیه هست ما در اینجا موضوعی داریم به نام مراۀ متعلقی داریم به نام حداد حکمی داریم به نام وجوب اثبات این حکم وجوب حداد علی المراۀ این دلیل می خواهد آن دلیلی که ما به آن تمسک می کنیم و موجب می شود که ما تصدیق کنیم ثبوت الوجب للحداد را آن می شود مبدا تصدیقی و آن عبارت است از صحیحه فضلا که سندش هم چند قلویی بود که محضر شما عرض کردیم صحیحه عبدالله من رعا عبدالله بن بکر الزراره عن ابی جعفر قال: ان الامۀ و حرۀ کلتیهما اذا مات عنها زوجها سواء فی العده الا ان الحره و الامه لا تحد به صراحت این روایت حداد را واجب می کند هکذا در اصول و غیره این هم تعریف مبادی تصدیقیه موهم تطبیق همه این عناصر هست بر علم ودانش موضوع شناسی یک یا دو تا از محورهایش را پیاده می کنیم اما مطلب دوم تطبیق مطلب دوم چون عرض کردیم استدلال مقدمه دارد مبتنی بر دو مطلب هست
بررسی عناوین وتطبیق بر موضوع شناسی :
بررسی عناصر اجزاء العلوم و مطلب دوم تطبیق این عناصر بر دانش موضوع شناسی اما تطبیق تعریف اولین رکن و ضابطه هر علمی این هست که تعریف شود موضوع شناسی را ما این طور تعریف می کنیم علم یعرف به موضوعات الاحکام و متعلقاته العرفیه مفهوما و مصداقا زیاد روی این تعریف کار کردم که جامع افراد باشد و مانع اغیار باشد علم یعرف به موضوعات الاحکام موضوعات اینجا همان معنای اصطلاح اصولیش مراد است که قبلا گفتیم که موضوع یعنی آنچه که در فعلیت حکم دخیل هست علم یعرف به موضوعات الاحکام و متعلقاته العرفیه مفهوما و مصداقا این عرفیه قید هر دوهست هم قید موضوعات هست هم قید متعلقات دانش موضوع شناسی دانشی هست که در در پرتوی این شناخته می شود هر آنچه موضوع احکام شرعیست ولی از مفاهیم عرفی هست و یا متعلق حکم شرعی هست و باز از از مفاهیم عرفی هست قبلا تطبیق کردیم شرع اقدس وقتی می گوید الصلح جایز صلح یک موضوعی هست حکمی دارد به نام جائز صلح از مخترعات شرع نیست از مفاهیم عرفی هست لذا وقتی ما اینجا به سراغ مفهوم شناسی صلح می خواهیم بریم که موضوع حکم شرعی هست دقیقا از عرف استمدادمی کنیم و لذا هست که اختلاف شده بین فقها که آیا در صلح نزاع لازم است عناصر اختلاف لازم است که برخی قائلند یا تنازع لازم نیست همین که به حساب نمی توانند برسند می گوئیم مصالحه کردیم به چنین مبلغی هم صلح هست بسیاری از فقها قائل به این هستند البته شرع بعضی مواقع یک تبصره هایی دارد برای صلح موضوع حکم نفوذ از مفاهیم عرفی مرجع تشخیص عرف هست ما وقتی که واژه شناسی می کنیم در اینجا این مسئله که یعرف به موضوع حکم شرعی وهکذا متعلقات در جایی که عرفی باشند مثل مسئله حداد و مثل معاشرت بالمعروف در آیه شریفه و موارد دیگر (سوال نامفهوم) عرف شناسی یعنی بدانیم عرف های دنیا چند دسته هستند ترک، عرب، فارس، بلوچ این عرف شناسی هست آسیایی، خاوری، شرقی، غربی، اروپایی این عرف شناسی هست از بحث ما خارج هست ما عرف را نمی شناسیم ما موضوعاتی را می شناسیم موضوعات عرفی را یعنی موضوعاتی را و مفاهیمی را که عناوینی که مرجع تشخیصش عرف هست حالا خواه عرف کلمبیایی باشد، خاوری باشد ، ایرانی باشد هر کجا که می خواهد باشد عنوان را از نگاه عرف
می شناسیم هم مفهومش را و هم مصداقش را چون گفتیم موضوعات احکام دو چیز دارد هم موضوع احکام هم مفهوم دارد هم مصداق هر دو را می شناسیم (سوال نامفهوم) در شناخت حکم شناخت موضوع هم دخیل هست ولی شناخت موضوع دو قسم هست یک موضوعاتی داریم که از مخترعات شرع هست او کار فقیه هست اما یک موضوعاتی داریم مثل هیمن صلح، بیع، مزارعه، مساقات، معاشرت بالمعروف، نفقه، حداد اینها کار فقیه نیست یعنی فقیه اگر واردش می شود از نگاه عرفی واردمی شود پس ما تماس مستقیم داریم با فقه این طور نیست که بیگانه از فقه باشیم برای تعیین حکم هر موضوعی ومتعلقی باید دو کار انجام بدهیم 1- مفاهیم را بشناسیم و بعد در مقام تطبیق باید مصداق را بشناسیم (سوال نامفهوم) در مفهوم شناسی تا به حال رسم بر این بوده که همه اینها را فقیه انجام می داده است غالبا الان مقدمتا گفتیم چون موضوعات گسترش پیدا کرده و فقیه برای شناخت موضوعات در بسیاری موارد دچار دغدغه می شود ناگزیر بگوید اگر اینچنین هست حکم چنین هست سوال طلای سفید چه حکمی دارد از مراجع عظام مکرر سوال شده در جواب فرمودند چنانچه عرفا به آن طلا گفته می شود لبس آن حرام هست ودرنماز موجب بطلان است این ناشی از این هست که فقیه در اینجا موضوع شناسی دقیق نکرده این هست که دیگر شما فضلا این مرکز باید واردبشوید موضوع شناسی بکنید (سوال نامفهوم) مخترعات شرعیه چون تعبد محض هست و از دائره شرع بالمرۀ خارج نیست فقیه وقتی وارد تهدید و تشخیص و تعیین مخترعات شرعی می شود آنجا بایستی خود را محضر کلام شرع ببیند که کلام شرع چیست البته در استظهار حد و حدود از کلام شرع آنجا باز عرف به استقبال می آید در استظهار کلام شرع باز عرف آنجا عرف به کار می آید به این معنا که وقتی که صلاۀ را معنی میکند که عبارت است از ارکان مخصوصه رکوع داردسجده دارد حد رکوع چقدر هست این یک مفهومی هست ولو جزء نماز قرار دادنش کار شرع هست اما این که چقدر باید منحنی بشود آیا باید منحنی بشود به حدی که کف دست برسد به زانو تا رکوع باشد یا سر انگشت رسید کافی هست یا علاوه بر اینها باید دست روی کنده زانو باشد بعضی از مراجع عظام مثل مقام معظم رهبری (حفظ الله) می فرمایند احتیاط واجب و بعضی از آقایان دیگر می فرمایند دست روی کنده زانو باید باشد اینجا باز در استظهار مفهوم از خطاب شرع اینجا دیگر مربوط می شود به باب ظهورات اینجا باز از عرف باز کمک می گیریم (سوال نامفهوم) اصطلاح حکم دو تا اصطلاح دارد یک حکم به معنای حکم حکومتی هست یک حکم به معنای وجوب و حرمت و کراهت این حکمی که ما اینجا بحث می کنیم آن حکم قضایی آنی که از بستر بلندی برمی خیزد آن مقصودنیست البته اینجا هم وقتی می خواهد از بستر بلندی حکم صادر بشود باید همه جوانب مصالح و مفاسد اینها باید ملحوظ بشود بنده دو یا سه نمونه از نمونه های زنده برای شما عرض کنم که تعریف موضوع شناسی که ما ارائه دادیم خوب روشن بشود گفتیم علم یعرف به موضوعات الاحکام و متعلقاته العرفیه مفهوما ومصداقا یعنی چه؟ نمونه اول یکی از احکام شرعیه وجوب قصر صلاۀ موضوع این عبارت است مسافری که هشت فرسخ مسافرت می کند ایابا و ذهاباُ پس موضوع وجوب القصر سفر شرعی هست در اصل جعل این حکم عرف هیچ راهی ندارد حکمی هست تعبدی و مجعول شرع هست اما اینکه مفهوم سفر و حد و مرز آن که شرعی هست حدو حدودش چگونه شناخته می شود این یک چیزی هست عرفی به این معنا که در روایت عیسی بن القاسم از متن حدیث و روایت بیاییم بهره بگیریم از صحیح عیسی بن القاسم عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی الحدیث: قال تقصیر حده اربعۀ و عشرون میلا حد شکسته خوانده نماز بیست و چهار میل هست ایاب و ذهاب مجموعا بشود بیست و چهار میل این یک روایت خوب بیست و چهار میل چند فرسخ هست در جای دیگر میل تعبیر شده به الاربع فراسخ قهرا وقتی شما بیست و چهار را تقسیم بر سه بکنید می شود هشت از اینجا ما کشف می کنیم هر فرسخی سه میل هست تا اینجا روایت دارد روایت فرمود: که تقصیر حده اربعۀ و عشرون میلا اما این که میل عنوانی هست مفهومش چیست مصداقش چیست؟ حالا در همین مفهومش بین فقها عظام سه قول مطرح هست برخی قائلند میل برابر است با اربعۀ الاف زراع برخی قائلند برابر هست با سه هزار زراع برخی قائلند به اینکه میل مد البصر آن مقدار برد دید انسان یک میل شناخته شده و برخی هم تردید کردند در اینجا خوب اینجا ما روایت نداریم روایت در این حد بود که نماز قصر اربعه و عشر ین میلا در جایی که سفر بیست و چهار میل باشد اما میل چند کیلومتر هست الان بین مراجع چهار یا پنج قول هست درباره محدوده هشت فرسخ بعضی قائلند مثل مرحوم امام و مقام معظم رهبری (حفظه الله) چهل و پنج کیلومتر برخی قائلند چهل و چهار کیلومتر بعضی قائلند چهل و دو کیلومتر و برخی قائلند چهل کیلومتر هست این اختلاف دیگر ناشی از روایات نیست هیچ روایتی نداریم که میل را تعریف کرده باشد این ناشی هست از اختلاف برداشت ها در مفهوم شناسی موضوع فرسخ و میل اینجاست که می طلبد که شما وارد بشوید در تحقیق و کند و کاو دقیق و عمیق داشته باشید و معلوم کنید که بالاخره با آن خصوصیاتی که تعریف کردند چند وجب هست چند زراع هست و هر زراعی چند وجب هست هر وجبی چند انگشت هست و هر انگشتی چند بند انگشت هست الی آخر نمونه دیگر جنین چندین حکم دارد یک سقط جنین حرام هست اگر نطفه باشد کسی سقط کند بیست مثقال طلا دیه دارد اگر باشد علقه است چهل اگر مضغه باشد شصت اگر گوشت برویاند هشتاد مثقال اسپرم وارد بشود صد مثقال تا این مرحله دیه ذکر شده الان چقدر سوال می کنند از ما که تصادفی شده سقط جنین شده دیه اش چقدر هست؛ مثلا چهل روزش هست ماهم کلی می گوییم اگر علقه باشد چهل مثقال ان فرد که نمی داند علقه چیست. یکی از محورهای مفید واقعا خدمتی هست به فقه شما افاضل محترم وارد بشوید و بروید حتی پیش پزشکان متخصص ها ببینید و این را معلوم کنید که این مراحل تکمل جنین از نطفه چند روز در حال نطفه بودن هست و از انتقال نطفه به علقه چند روز هست این آیا درست هست چهل روز به چهل روز مراحل جنین هست مرحوم آقای خویی این را نپذیرفته اند این یک مورد برای حکم دیه باز می آید در غسل و کفن مسئله مطرح هست باز در اینکه روح دمیده یا نمدیده در بحث ارث و غیره و جاهای دیگر.
موضوع سوم اینکه عبارت است از مبدأ طلوع فجر در ماه رمضان مبدأ روزه طلوع الفجر هست آیه شریفه می‌فرمایند: کلوا وشربوا حتی یتبین خیط الابیض من الاسود این تبین خیط الابیض از اسود این مفهومش چیست این در موضوع حکم اخذ شده از موضوعات اصولی به معنای دقیقش خوب این یک عنوانی است مفهوم شناسی دارد مصداق شناسی دارد و دو اینکه در لیالی مقمره و لیالی غیر مهتابی و مقمره که مرحوم امام فرق گذاشته آیا فرق می کند یا نه این خدمت بزرگی هست اگر روشن می‌شود همین‌الان هم خیلی از آقایان به‌صورت عدد جواب می‌دهند این‌ها نمونه‌های بود همه این موارد که مثال برای شما زدم در علم موضوع شناسی ما چه می‌کنیم؟ ما به‌وسیله این علم می‌شناسیم موضوعات احکام را و متعلقاتی که هر دو از عناوین عرفی هست هم مفهومش را می‌شناسیم و هم مصداقش را.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها