[rank_math_breadcrumb]

متن درس موضوع شناسی احکام استاد عابدی(جلسه اول)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین

بحث ما راجع به موضوع شناسی است. آیا شناخت موضوع کار فقیه و مجتهد است؟ آیا تشخیص موضوع با فقیه و مرجع تقلید است؟ و یا از شؤون ولی فقیه است؟ آیا اینکه تشخیص موضوع با اهل خبره و یا عرف و یا خود مکلف است؟

نقش موضوع شناسی در احکام

بحث ما در چند جلسه نقش موضوع شناسی در احکام خواهد بود و اینکه شناخت موضوع کار فقیه است یا نه؟ فعلاً اصل موضوع شناسی را بحث می کنیم و در جلسات بعد فرق بین موضوع مصداق و متعلَق و… را بحث خواهیم کرد و اینکه کدام کار فقیه است؟ و بعداً می رویم سراغ موضوعات فقهی مثل پول که چیست یا مسائل پزشکی و امثال اینها.

مقاله ای با عنوان فقیه وتشخیص موضوع

یکی از کسانی که الآن از مخالفین نظام است مقاله ای حدود بیست سال قبل نوشت به این مضمون که احکامی که فقهای ما می دهند تحت تأثیر نظر غربی هاست، به این بیان که کار حوزه علمیه بیان احکام است و با موضوع شناسی کاری ندارد، موضوع را دانشگاه ها و احکام را حوزه علمیه باید بدهند.

از طرفی دانشگاه های ما هم وابسته به دانشگاه های غربی هستند، بنابر این حوزه ما، با واسطه تحت تأثیر غرب است. ثانیاً آنچه را غرب موضوع می شناسد و معرفی می کند حوزه حکم می دهد، پس احکام ما بیشتر آنطوری است که غربی ها می خواهند تا آنچه که رضایت خدا و پیامبر اکرم  است، لذا مقاله ای چند سال پیش با عنوان فقیه و تشخیص موضوع نوشتیم که تشخیص موضوع از شؤون فقیه است و…

تشخیص موضوع، قدر مسلم جزء مبادی تصوریه فقه است

به عنوان شروع بحث اگر فرض کنیم تشخیص موضوع کار فقیه نباشد(کما هو المعروف) قدر مسلم این است که ، تشخیص موضوع، جزء مبادی تصوریه فقه است و جای تردید نیست. هر علمی یک مبادی تصوریه دارد و یک مبادی تصدیقیه.

همانطور که ادبیات و علم رجال… از مبادی تصوریه برای فقه هستند ، شناخت موضوع هم برای علم فقه چنین است.

وقتی گفته می شود حلال است یا حرام است، باید گفت چی حلال است؟ چی حرام است؟ حکم عَرَض است و عرض بدون معروض محال است و عرض از خود معروض گرفته شده است.

موضوع، علت پنجم است

در کتاب جامع المقدمات می خوانیم، هر چیزی چهار  علت  دارد: علت فاعلی، غایی، صوری و مادی. ابن سینا  در  اشارات کلام ارسطو  را نقل می کند و می گوید هر چیزی پنج علت دارد وعلت پنجم را موضوع معرفی می کند.

حکم در واقع در دل موضوع قرار دارد

ارسطو این مثال را زده و چنین می گوید. وقتی گفته می شود: العدل حسن، عدل موضوع و حسن حکم و محمول است، خود عدالت در حُسن نقش دارد عدل است که حُسن (ثنا و ستایش) را حُسن کرده است موضوع است که حکم را حکم کرده و در واقع محمول در دل موضوع قرار دارد و از دل او در می آید.

اگر موضوع را خوب تصور کردیم حکم را هم خوب می فهمیم

ما یک قضایایی داریم تحلیلی و یک قضایایی ترکیبی. یک قضایایی خارج محمول و یک قضایایی محمول بالضمیمه،اگر کسی بگوید به چه دلیلی مثلث سه ضلع دارد؟ جواب می دهیم مثلث یعنی سه ضلعی، تحلیل مثلث یعنی سه ضلع بودن.ما نباید دلیل بیاوریم برای سه ضلعی بودن مثلث. اینها خارج محمول است، پس خارج محمول؛ یعنی اگر موضوع را باز کنیم از خود موضوع حکمش در می آید، تحلیلی هستند. تا موضوع شناخته نشود، حکم شناخته نمی شود و در فقه زیاد از این موارد داریم، مواردی که به مقاصد الشریعة تعبیر می شود.

تشخیص موضوع کار فقیه است

خیلی ها گفته اند تشخیص موضوع از شؤون فقیه نیست و فقیه کاری با موضوع ندارد، ما باید زیاد بحث کنیم در این رابطه که موضوع شناسی کار فقیه است. و شناخت صحیح و دقیق موضوع، ما را برای رسیدن به حکم کمک جدی می کند.

البته حرف های ما هم وحی منزل نیست، نقد و بررسی کنید، نظر بدهید، ببینید درست است یا نه؟ اگر صحیح است بپذیرید و خودتان هم کار کنید.

موضوع شناسی در سایر علوم

غیر از فقه سایر علوم هم همینطور است که عالِم آن علم باید موضوع را بشناسد، حقوقدان علاوه بر محمول باید موضوع را هم بداند، عالم ادبیات نمی تواند بگوید هرچه مبتداء و خبر است مرفوع است و من کاری به مبتدا و خبر ندارم خودتان آنها را تشخیص بدهید.

مفسر و مورخ و…. هم همینطور است.

حضرت ابراهیم (ع) و قومش، هردو محمول را قبول داشتند بحث سر موضوع بود.

حضرت ابراهیم هنگام محاجه با مردم، هنگام رؤیت ستاره گفت: هذا ربی و بعداً گفت:لا احبّ الافلین…(فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبىّ ‏ِفَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَاأُحِبُّ الاَفِلِين[1](هنگامى كه (تاريكى) شب او را پوشانيد، ستاره‏اى مشاهده كرد،گفت: «اين خداى من است؟»امّا هنگامى كه غروب كرد،گفت: «غروب‏كنندگان را دوست ندارم!») و راجع به ماه و خورشید گفت: هذا ربی هذا اکبر… «فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبىّ‏ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئنِ لَّمْ يهَدِنىِ رَبىّ‏ِ لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ*فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبىّ‏ِ هَذَا أَكْبرَ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَقَوْمِ إِنىّ‏ِ بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تُشركُون[2][3] و هنگامى كه ماه را ديد كه(سينه افق را) مى شكافد، گفت:«اين خداى من است» امّا هنگامى كه (آنهم) غروب كرد، گفت:«اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» *و هنگامى كه خورشيد را ديد كه (سينه افق را) مى‏ شكافت، گفت: «اين خداى من است؟ اين (كه از همه) بزرگتراست!» امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اى قوم من ازشريكهايى كه شما (براى خدا) مى‏سازيد، بيزارم ). بحث را برد روی موضوع اِله ، روی محمول نبرد. محمول را که خدایی هست و باید پرستش شود هر دو قبول داشتند. بحث سر اِله بود که بت بپرستیم یا الله را خدایی که فطر السماوات و الارض است.(إِنىّ‏ِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرْكِين[4] من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده من درايمان خود خالصم و از مشركان نيستم!) بحث بر سر این است که خدا چیست و خداوند کیست؟ بحث سر موضوع بود.

وحدت وجود کفر است یا توحید؟

فلان مرجع وحدت وجود را کفر می داند، فلان مرجع توحید می داند. در واقع نزاع و بحث اینها بر سر موضوع وحدت وجود است.

یکی می گوید معنی وحدت وجود آب و درخت و درب و پنجره و… خداست، خوب این کفر است، دیگری می گوید: وحدت وجود این نیست پس توحید است. در واقع دعوا در وحدت وجود موضوع شناسی است.

نبوت و امامت خاصه هم موضوع شناسی است.

در بحث نبوت یک نبوت عامه داریم که می شود احکام، یک نبوت خاصه داریم این می شود موضوع . بعد از روشن شدن ضرورت ارسال رسل و انزال کتب الهی، کسی که سفیر الهی است آیا محمد بن عبدالله (ص) است یا مُسیلمه کذاب و یا سید علی محمد باب و امثال اینها؟ بحث موضوع است، کسی که بگوید ارسال رسل را قبول دارم ولی نمی دانم پیامبر کیست؟ مسلمان نیست؟

در بحث امامت خاصه باید بداند امیر المؤمنین  جانشین پیامبر  است.

دربحث امامت یک امامت عامه داریم و یک امامت خاصه،در امامت عامه بحث جانشینی پیامبر (ص) و ضرورت آن و بحث عصمت و علم غیب و امثال اینها است. اما در بحث امامت خاصه تعیین خاص مطرح است، باید شخص معین شود.

شیعه باید بداند و اعتقاد داشته باشد. هم بحث جانشینی و عصمت و علم غیب را و هم تعیین و تشخص به امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) را. پس در علم کلام بحث از امامت خاصه می شود، تشخیص موضوع مطرح می شود.

در اعتقادات بعضاً به جهت عدم شناخت موضوع حرف سنی ها را می زنیم.

در بحث اِحباط و تکفیر که در آیات و روایات و در اعتقادات هست بعضی وقت ها ممکن است یکی روی منبر بگوید: یک ماه رمضان روزه می گیری و با یک غیبت یا تهمت همه روزه ها می سوزد و حبط می شود، این حرف دیگران است، باید موضوع را شناخت، باید دید در اِحباط و تکفیر کجا عمل باطل می شود اَن تَحبِطَ اعمالکم(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لاتَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لاتَشْعُرُون[5] * اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صداى خود را از صداى پيامبر بلندتر مكنيد و هم چنان كه با يكديگر بلند سخن مى‏گوييد با او به آواز بلند سخن مگوييد، كه اعمالتان ناچيز شود و آگاه نشويد.) وکجا ثواب عمل باطل می شود؟ صرف اینکه بگوئیم اِحباط و تکفیر باطل است چیزی را حل نمی کند، باید دید اِحباط و تکفیر از نظر قرآن و روایات یعنی چه. از نظر لغت یعنی چه: و…

حبط در اصطلاح مفسران غیر از اهل کلام است.

حبط در کلام مفسران غیر از اصطلاح اهل کلام است، حبط راجع به صحت و بطلان خود عمل است که آیا عمل خاص مثلاً بت پرستی سالم است یا حابط؟ یعنی بت پرستی فی نفسه صحیح است یا یاوه و باطل؟ اما اِحباط راجع به ابطال عمل است نسبت به عمل دیگر که آیا کار خاص، سبب حبط اعمال قبلی می شود یا نه؟ پس حبطی که مربوط به بت پرستی است به این معنا است که اصلاً عمل صالحی از فرد بت پرست محقق نشده تا چیزی موجب حبط آن گردد؟ چون بت چیزی باطل و یاوه است  و  توهم  و  تخیل شفاعت او نزد خداوند نیز  بیهوده  است،(وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَؤُنَا عِندَاللَّهِ قُلْأَتُنَبِّونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ لَا فىِ الْأَرْضِ سُبْحَنَهُ وَ تَعَلىَ‏عَمَّا يُشْرِكُون[6] * آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى‏رساند، و نه سودى مى‏بخشد و مى‏گويند: «اينها شفيعان ما نزد خدا هستند!» بگو: «آيا خدا را به چيزى خبر مى‏دهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد؟!» منزه است او، و برتراست از آن همتايانى كه قرار مى‏دهند)

ولی آیات حبط می فرماید کسی که از آیینش بر گردد و در حال کفر بمیرد همه اعمال نیک گذشته او در دنیا و آخرت باطل می شود و اهل دوزخ خواهد بود.(فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُون[7]* از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى‏كنند بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است ولى جلوگيرى از راه خدا (وگرايش مردم به آيين حق)  و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهم تر از آن است و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد،كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مى‏دارد) حتّى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد،تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت،برباد مى‏رود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود.)

برخی اعمال هم حابط وهم مُحبِط است .

وقتی موضوع روشن شود و کامل تشخیص داده شود مشخص می شود که برخی از اعمال هم حابط است و باطل هم مُحبِط است و مُبطل، مثلاً بت پرستی حابط و باطل است. و ارتداد علاوه بر حابط و باطل بودن مُحبِط و مبطل اعمال نیک نیز هست.

چنانچه بعضی از اعمال هم صحیح است و هم مُصَحِّح توبه مشرک، و اسلام کافر، علاوه بر صحیح بودن، اسلام و توبه او مصحِّح اعمال گذشته نیز خواهد بود.

در اعتقادات هم باید موضوع را بشناسیم

در بحث های اعتقادی هم باید موضوع را بشناسیم، تناسخ را بعضی باطل و بعضی کفر می دانند بحث اصلی این است که تناسخ چیست؟ موضوع را باید بشناسیم، یا درباره محکم و متشابه تا ندانیم کدام آیه متشابه است و کدام محکم،نمی توانیم عمل کنیم سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلى‏[8] * (منزّه شمار نام پروردگار بلند مرتبه‏ات را) محکم است یا متشابه فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيم[9] * (به نام پروردگار بزرگ خود تسبيح گوى) . باید خدا را تسبیح کنیم یا اسم الهی را تسبیح گوئیم و امثال این ها، پس در اعتقادات هم موضوع شناسی اصل است. انشاء الله در ارتباط با سایر علوم هم بحث خواهیم کرد.

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین


1. انعام : 76.

2. انعام :77 .

3. انعام : 78 .

4. انعام : 79 .

5.حجرات : 2 .

6.یونس : 18 .

7. بقره : 217 .

8. اعلی : 1.

9. واقعه : 74 و 96 .