نشست علمی عوامل موثر در تشخیص موضوعات احکام در سالن جلسات مؤسسه موضوع شناسی احکام فقهی برگزار شد.
در این نشست علمی، محقق محترم حجت الاسلام و المسلمین سیدجعفر علوی به ارائه تحقیق و ناقد محترم حجت الاسلام و المسلمین جباران و حاضرین محترم به نقد و بررسی مباحث مربوطه پرداختند.
معرفی حاضرین
توضیح کلی درباره محتوای این کتاب مطرح شده و در ادامه در خدمت آقای جباران و دیگر دوستان خواهیم بود.
حاضرین در نشست عبارتند از حجج اسلام سیدجعفرعلوی (مولف کتاب عوامل موثر در تشخیص موضوعات احکام)، جباران (مدیر محترم گروه فرهنگی و اجتماعی)، بیات (معاون محترم پژوهش)، ناظمی (دبیر محترم گروه حقوقی و عبادی)، خوش اخلاق ( دبیر گروه اقتصاد)، رضوی (کارشناس ارتباطات علمی) و آقایان همتی نژاد (کارشناس طرح و برنامه)، عمادی (پژوهشگر گروه پزشکی و تغذیه)، نور محمدی (دبیر گروه پزشکی و تغذیه)، رهبران (کارشناس آماده سازی) و حاجیان (مسئول دفتر معاونت پژوهش) که با زوایای بحث موضوع شناسی آشنا هستند.
ارائه حجت الاسلام سیدجعفر علوی
بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی محمد و اله
خدا را شاکرم که در جمع پژوهشگران محترم موسسه موضوعشناسی حضور دارم؛ به صورت اجمالی روند تألیف این کتاب را عرض میکنم.
کتاب حاضر یک طرح پژوهشی در دانشگاه رضوی بود و همزمان موضوع پایاننامه در دانشگاه فردوسی، در دانشگاه فردوسی، فقه و مبانی مشغول تحصیل بودیم و در دانشگاه رضوی قسمت پژوهش مشغول کار پژوهشی لذا این طرح برای هر دو منظور پذیرفته شد.
از راهنماییهای آیتالله مروارید استفاده کردم چون معمولاً اساتید راهنمای پایاننامههای دانشگاهها در این سطح نیستند اما ایشان تذکراتی دادند که بهره گرفتیم.
انگیزه نگارش
علت تألیف کتاب حاضر این بود که به این نتیجه رسیدم بحث شناسایی حکم شرعی متصدی دارد اما در بحث موضوع حکم شرعی اختلافات مبهم و بدون کارشناسی وجود دارد. اختلافاتی از قبیل اینکه چرا مجتهد ورود پیدا کرده یا نکرده و اینکه اساساً کل بحثهای فقهی معمولاً ناظر به حکم شرعی است یعنی از تعریف اجتهاد تا تعریف اصول فقه برای حکم شرعی فکر شده است اما درباره موضوع و موضوعشناسی حرف و حدیث قابل توجهی نیست.
برای پاسخ به این دغدغههای ذهنی وارد بحث شدیم و به این نتیجه رسیدیم که اصلاً عوامل موثر در تشیخص موضوعات چیست و باید در پژوهش دیده شود.
من با فهم ناچیزم هر چه توانستم کار کردم و بخاطر فراغت خاصی که بود در این موضوع تمرکز کردم. هر چه از منابع فقهی را در این بحث نیاز بود اضافه کردم اما در ادامه نوشته متوجه شدم بحث جدی است و نیاز به کار دارد و یک جاهایی از این کتاب، کار نشده باقی مانده است.
ناقد (حجت الاسلام و المسلمین جباران):
خیرمقدم به سرور گرامی حاج آقای علوی و همه دوستان
درباره کتاب شریف عوامل مؤثر در تشخیص موضوعات احکام که آقای علوی زحمت کشیدند چند نکته را باید توجه داشته باشیم. این کار پژوهشی نو و تازه است و پیشینه مدون ندارد؛ مثلاً یک دانشجو کتابی درباره ارتداد مینویسد که 50 کتاب مدون دربارهاش نوشته شده است اما گاهی یک کتابی هیچ پشتوانه مدونی ندارد از این جهت یک شجاعت علمی میخواهد که یک دانشجویی زیر بار چنین موضوعی برود. ایشان قلم رسا و توانایی در بیان مقصود داشتهاند و پژوهش خوبی تولید شده است.
اما نقدهایی که گفته میشود جهت ارتقای کار است گفت که «کفی بالمرء نبلا ان تحد معایبه» اگر بشود عیبهای یک کس یا چیزی را گفت معلوم میشود که آن کس یا چیز خیلی خوب است که میشود عیبهایش را گفت ما عیبهایمان همیشه بیش از محاسن مان است.
من معمولاً در نقد کتاب یا مقاله به سراغ محتوا نمیروم و در مواضع علمی نویسنده دخالت نمیکنم؛ چرا که مسئول مواضع علمی، نویسنده است چون اجتهاد و نظر اوست. لذا آنچه من نقد میکنم فقط موضوعات ساختاری است؛ تجربه طولانی این را به من یاد داده است که اگر ساختار یک کتاب خوب باشد در صورت داشتن مطالب ضعیف باز هم قابل استفاده است چون درصد قابل توجهی از مفاهیم به وسیله ساختارهای کتاب ارائه میشود اما اگر یک کتابی ساختار خوبی نداشته باشد مطالب خوبش هم خواننده را به زحمت میاندازد تا آن مطالب خوب را به دست آورد.
با این دو مقدمه بنده فصل اول کتاب را به عنوان نمونه از جهت ساختاری مورد توجه قرار داده و بعد دو پیشنهاد هم درباره محتوای کتاب می دهم:
ساختار پژوهش که نام کتاب با نام فصل دوم منطبق افتاده است حال آنکه رسم نیست لذا سؤال میشود که پس بقیه اجزای کتاب چه کار هستند؟! لذا پیشنهاد میشود که نام کتاب به «موضوعشناسی و عوامل مؤثر در تشخیص موضوع» تغییر پیدا کند که چتری برای همه مباحث داخل کتاب باشد.
مباحث فصل اول از لحاظ ساختاری دو اشکال دارند که عبارتند از (آشفتگی عبارت) و (گسیختگی معنا)
گرچه مطالب درست و مفیدند اما به هم ریختهاند لذا برای اینکه مخاطب بتواند با متن ارتباط برقرار کند باید تلاش مضاعف داشته باشد.
مثلاً در صفحه 24 کتاب عنوان موضوعشناسی در جای مناسب خود قرار نگرفته است. زیرا متعلق و متعلقِ متعلق که بعد از این موضوع میآیند اینها ادامه تعریف موضوعاند در حالی که ما داریم موضوع را معرفی میکنیم. آیا متعلق و متعلقِ متعلق هم جزو موضوع است؟ چون در تعریف میگوییم منظور از موضوع ما سوی الحکم است. لذا اگر اینگونه است پس متعلق و متعلقِ متعلق جز موضوع است.
آقای علوی هم در جایی از کتاب فرمودهاند که مراد ما از موضوع همان مفهوم منطقی آن است، بهگونهای که تمام آنچه در معروض حکم دخالت دارد مانند متعلق حکم و متعلقِ متعلق و شرایط تکلیف را شامل میشود؛ اگر این حرف درست باشد ما باید اول موضوع را تمام کنیم بعد بیاییم درباره موضوعشناسی صحبت کنیم.
پیشنهاد: آنچه دخیل در موضوع است به عنوان «معرفی موضوع» بیان کنیم.
در اینجا دو چیز واجب است گفته شود یک مفهوم موضوع و دوم مفهوم موضوعشناسی و مشخص شود که آیا متعلق و متعلقِ متعلق جزو موضوع هستند و بعد معلوم کنیم که موضوع چیست؟
لذا فصل اول را از جهت ساختاری باید در این دو گفتار سامان دهیم. گفتار اول: موضوع و گفتار دوم: موضوعشناسی.
مطلب بعد درباره فصل سوم کتاب است که بنده گمان میکنم فصل سوم از مباحث مربوط به موضوعشناسی یعنی شناسایی موضوع است لذا باید در فصل اول قرار بگیرد.
پیشنهاد: فصل سوم مطالبش بهطور کلی بیاید که البته نیاز به همسانسازی دارد که آقای علوی خودشان ید طولایی در این زمینه دارند.
مطلب بعد اینکه جایگاه سازمانی تعداد زیادی از تیترها در فصل اول معلوم نیست که بحث ساختاری است.
حال که ما با فضای ورد کار میکنیم و با هدینگ تیترها را تا 9 لول درجهبندی میکنیم که در مطالعه فهرست میفهمیم که کدام تیتر اصلی و کدام از مباحث فرعیاند. مثلاً در صفحه 20 تقسیم شرعی و عرفی و علمی، در صفحه 21 مستنبطه و…، در صفحه 23 ثابت و متغیر اینها به کجا وابستهاند؟! و جایگاه سازمانیشان کجاست؟! همچنین مجعولات شرعی و سیره عقلا و سیره متشرعه اینها چه کارهاند؟! و زیر مجموعه کجایند؟! یا خودشان وابسته به کجا هستند؟! جایگاه سازمانی شان معلوم نیست. البته اگر کسی کتاب را بخواند میفهمد مثلاً در مورد شرعی و عرفی و مستنبطه صرفه یا متساوی و متغیر اینها تقسیمات موضوع است. اما لازم است پیش از ورود به این تقسیمات یک تیتر بزنیم تقسیمات موضوع و دو خط بنویسیم که موضوع با معیارها و ملاحظات مختلف تقسیم شده و تقسیم اول بشود شرعی و عرفی و علمی و… لذا آن گسستگی معنایی برداشته میشود و معانی کتاب سازمان پیدا میکنند و به هم مرتبط میشوند و خواننده براحتی با متن ارتباط برقرار میکند.
اما مطلب بعد اینکه این مدل را در فصل دوم هم میتوان اظهارنظر کرد و یک ساماندهی بهتر و رساتری از فصل دوم ایجاد کرد و کتاب را بهجای دو فصل، دو بخش کرد و بهتناسب مطالب مثلاً دو یا سه فصل تشکیل بدهیم.
درباره محتوای کتاب برداشتم این است که فضای پایاننامهای از کتاب رخت برنبسته است البته خیلی ارتقاء پیداکرده اما این طبیعت نویسنده است که چیزی را که مینویسد مثل فرزندش میباشد و نمیتواند دل بکند. باید به یک نویسنده دیگر بدهیم و بگوییم من چشم خود را میبندم و شما حذف کن.
اگر بخواهیم یک پایاننامه به کتاب تبدیل شود این ضروری است که بعضی از مطالب مانند تطویلها و بعضی نقل قولهای طولانی و بعضی نقل قولهای پیدرپی (که رسم است وقتی دانشجو وارد پایاننامه نویسی میشود فرض بر این است که این دانشجو تازه میخواهد دست به قلم ببرد لذا به او میدان میدهیم که مثلاً به جای یک نقل قول، سه نقل قول بیاور یا تفصیل و توضیح بده) حذف شود.
برای یک نویسنده در شأن جناب علوی نمیپسندیم و میگوییم مراد خود را خلاصه و مفید در حداقل عبارت بیان کن لذا اگر خود ایشان با این دید وارد شود که این کتاب را از فضای پایاننامهای بیرون بکشد بعضی از این نقل قولها و تطویلها را حذف میکند.
مطلب دیگر اینکه بعضی از مطالب کتاب نیاز به غنی سازی دارد، بعضی دیگر به تحلیل نرسیده و نویسنده محترم به نقل قول بسنده کرده است. اگر ایشان الان یک مراجعه مجدد به کتاب کند و جاهایی را که نیاز به تحلیل و غنی سازی دارد را تصحیح کند هر چه هم که از نقل قولها و تفصیلها کم شود حجم کتاب کم نمیشود.
حجت الاسلام و المسلمین بیات (معاون پژوهش)
بسم الله الرحمن الرحیم
از شجاعت آقای علوی است که پایاننامه را به کتاب تبدیل کرده و شاید 8 سال قبل به ذهن ایشان رسیده چون این کتاب در سال 91 چاپ اول تمام شده و در سال 94 به چاپ دوم رسیده و از این باب که یک خلأ جدی را طبق فرموده مقام معظم رهبری احساس کردهاند. لذا باید ایشان را از پیشگامان عرصه موضوع و موضوعشناسی احکام فقهی دانست و کتاب ایشان هم کاری است که از پایاننامه درآمده و کار مستقل جدا نبوده است و لذا همانطور که آقای جباران فرمودند از پایاننامه متأثر هست لذا دعوت ما از ایشان به این علت بود که بدانند دغدغههایشان زمین نمانده است و یک موسسه بهطور رسمی به این موضوع پرداخته است و ما نگاهمان به آقای علوی یک نگاه همکار و انسان دغدغهمندی است که از ابتدا به این موضوع دغدغه داشتهاند. لذا علاقهمندیم که به ایشان کمک کنیم حتی در ویراست دوم کتاب و در چاپ سوم ما هم کمک کنیم و از ایشان بخواهیم در جاهایی که ما خلأ احساس میکنیم.
آقای جباران به عنوان یک محقق نظر خود را دادند حتماً استدلالهای خود را هم دارند اما اینکه در بعضی از مباحث به دلیل محدودیتهای کار پایاننامه یا تبدیل پایاننامه به کتاب یا فرصتی که ایشان نداشتهاند که به آن نپرداختهاند خیلی طبیعی است. ما انتظار نداریم که موضوع مبهم و گستردهای که همه ما چندین کتاب انتظار داریم در این کتاب جمع باشد و در یک اثر جواب دهد، یک انتظار غیر منطقی است.
ارزش کار آقای علوی صرف نظر از اینکه شاید همه دوستان درباره محتوا نظرشان را بگویند و در قالب سؤال مطرح خواهد شد فقط من این را به آقای علوی بگویم، همینکه درباره این کتاب دیده شده و مطرح شده و درباره آن بحث شده خودش یعنی موفقیت کار شما. ما اگر از یک کتاب استصحاب لاتنقض الیقین بالشک که سه چهار سال وقت ما را میگیرد و موضوع مهمی هم هست در حوزه در واقع شاهد این کتاب ارزشمند استصحاب هستیم خوب مقوله موضوع و موضوعشناسی باید حالا حالا دربارهاش کار کنیم و چه بسا کتابهای جامعتر و غنیتری را در این زمینه داشته باشیم.
نکتهای که من میخواهم بگویم این است که عنوان این نشست ما عوامل مؤثر است یعنی ما میخواهیم ببینیم که آیا حضرتعالی با این عنوانی که به این کتاب دادید به این موضوعات پرداختید؟ سوالی که من دارم این است که عنوانی که شما به این کتاب دادید عوامل مؤثر در تشخیص موضوع، منظورتان عوامل انسانی بوده است یعنی چه اشخاصی در تشخیص موضوعات دخیلاند؟! در حالی که به نظر میرسد علاوه بر عوامل انسانی به جهت گستردگی و تنوع موضوعات و پیچیدگی کار موضوع شناسی عوامل را تعمیم بدهیم اعم از افراد ابزار علل به خیلی از عوامل دیگر که یک بخش آن متصدی شناخت است. مقوله روششناسی و خیلی از لوازمی که ما برای مقوله موضوعشناسی و گستردگی آن داریم به نظر میرسد که خیلی فراتر از عوامل انسانی باشد.
یعنی وقتی خود من به عنوان کتاب نگاه کردم گفتم شاید ایشان بخواهد فراتر از عوامل انسانی به این بحث بپردازد و در عمل دیدم منظور شما یعنی افرادی که در شناخت موضوع دخیلاند حال اعم از مجتهد یا عرف عام و خاص و مباحثی که مطرح کردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده هم از حضور جناب آقای علوی تشکر میکنم خیلی از ابهاماتی که ما در مقوله موضوعشناسی داشتیم با مطالعه کتاب ایشان برطرف شده است مخصوصاً اینکه جناب حاج آقای بیات زحمت کشیدند و این موضوع را به بحث کشیدند. بنده به خلاف عزیزانی که به ساختار کتاب نقد فرمودند به محتوای کتاب میپردازم. در نقد ساختاری کتاب که چند چیز را جابجا بکنیم کار آسانی است هرچند مفید است. بنده یک برداشت صحیحی را از کتاب داشتم که بیان میکنم:
منظور شما از موضوع اصطلاح اهل منطق و هرچه که در حکم دخیل است، میباشد. منظورتان از تشخیص موضوع هم مرحله اول نیست؛ چرا که آن به معنای اجتهاد است. تبیین منطقی و مصداقی را شما تشخیص موضوع معنا کردهاید و نتیجهای که گرفتید این است که قلمرو اجتهاد منحصر به موضوعات مستنبط شرعی است. در موضوعات صرفه و مستنبط عرفی اعم از عرف خاص و عام اجتهاد دخیل نیست شما یک نگاه حداقلی به اجتهاد در اینجا داشتید. خوب این نتیجه مطلوب و مبارکی است که شما قلمرو اجتهاد را در اینجا حداقلی دیدهاید.
البته فرمودید اگر مجتهدی تخصص داشت، میشود بهره گرفت.
من سه نکته در اینجا دارم:
شما در تشخیص موضوعات همانگونه که جناب آقای جباران بیان فرمودند، سه دستهبندی را بیان فرمودهاید: یکی دستهبندی عرفی که در فقه مرسوم است و یکی دستهبندی شرعی و عرفی و یکی هم سؤالات متغیر یکی هم ثابت و متغیر. حال نمیدانم شما به موضوعات ثابت و متغیر خیلی نپرداختهاید موضوعاتی ثابت هستند مثل مفهوم ظلم و عدل بعضیها هم متغیر هستند به هر حال آنچه که شما اختیار کردهاید و بر مبنای آن نتیجه گرفتهاید تلفیقی از آن موضوعات مطرح در فقه دستهبندی مطلب در فقه با آن موضوعات شرعی یعنی شما موضوعات را صرفه و مستنبطه و شرعی و عرفی دیدید و بعد خواستید ببینید مرجع تشخیص اینها کیست مجتهد است یا عرف است. مسئله شما در واقع این است.
یک سوالی که در اینجا برای بنده مطرح است و جوابش را از این کتاب نگرفتهام این است که ملاک و مرجع اینکه الان موضوع صرفه یا مستنبطه عرفی است یا شرعی؟ یعنی قبل از ورود تشخیص مفهومی یا مستقیم این در کدام یک از این طبقهبندیها میگنجد؟ مفهوم مثلاً مسکر مستنبطه است یا صرفه؟ یعنی نیاز به استدلال دارد یا اینکه همه میدانند که مسکر یعنی مست کننده؟
اما اینکه کدام یک از مراحل سخت است آیا باید به فقه مراجعه کنیم و دست به دامن مجتهد شویم یا به عرف یا به عرف خاص؟! یعنی در قدم اول تبیین اینکه این موضوع در کدام یک از طبقات است من جوابش را نگرفتهام آیا مستنبطه شرعی آنها است که شرع تأسیس کرده یا تصرف کرده مثلاً در مفهوم بلوغ تصرف کرده است آیا نمیدانم در مفهوم مسکر هم تصرف کرده است یا نه؟ آیا باید به مجتهد بگویم آقا ببخشید مفهوم مسکر کدام مفهوم است؟
نکات دوم و سوم هم شبیه به هم و خیلی بنیادی است البته حاج آقای بیات استاد بنده اشاره کردند وقتی ما کتاب را نگاه میکنیم به دنبال عوامل مؤثر میگردیم یعنی وقتی به عنوان کتاب نگاه کنیم به دنبال عوامل مؤثر میگردیم، ولی وقتی متن کتاب را نگاه میکنیم مرجع تشخیص مجتهد است یا نه؟ شما دیدگاه مخالف و موافق را آوردهاید و یکی را انتخاب کردهاید کار خوب و نویی است که کسی به آن نپرداخته بود جز به صورت پراکنده. اگر بخواهد موضوعات مستنبطه شرعی را تبیین مفهومی کنند و در قلمرو اجتهاد است با چه ابزار و روشی یعنی مبانی فهم نصوص دینی ابزارهای مستقلی در آن است بیشتر روی این مانور میدادیم که در تشخیص موضوعات شرعی عوامل مؤثر چیست؟ موضوعات ثابت است آیا عدالت در زمان امیرالمؤمنین همان مفهومی را دارد که در زمان ما دارد؟ آیا ارتداد در زمان صدور همان مفهوم را دارد که در این زمان دارد و نصوصی که یا تأسیس شارع است یا در آن تصرف کرده است؟ مثلاً ذاتی و عرضی دین که یکسری از مفاهیم از ذاتیات دین و یکسری از مفاهیم از عرضیات دین هستند.
آیا عرضیات قابل تبیین و تبدیل هستند؟ چگونه باید ذاتی و عرضی دین را تشخیص داد؟ چگونه باید موضوعات حکومتی را از غیر حکومتی تشخیص داد؟ این عوامل مؤثر در تشخیص موضوعات شرعی بود؟ عوامل مؤثر در تشخیص موضوعات عرفی کدامند؟ اینکه نقشه تجربه و علم را چگونه میبینید؟ روشهای آماری و فرمولهای علمی چه تأثیری در تشخیص موضوعات دارند؟ انتظار میرفت که ما دنبال اینها باشیم.
آیا واقعاً اینها را میپذیرند اگر قرار است بپذیرند در قالب مشاهدات بگذاریم. در بحث الکل مجبور بودیم که حد اسکار الکل را تعیین کنیم لذا به ناچار یا باید چند نفر را انتخاب کنیم و به آنها الکل بدهیم بخورند که ببینیم حد آن چگونه است؟ یا باید به شیوه فرمول علمی بفهمیم. لذا ما به سراغ فرمولهای علمی رفتیم اروپاییها به آمریکاییها گفتند این را ما چگونه به مجتهد بگوییم که آقا ما از طریق این فرمول به این موضوع رسیدیم آیا برای شما حجت است که فتوا دهید یا نه؟ اینها عوامل مؤثر در تشخیص موضوع است.
بسم الله الرحمن الرحیم
چند وجهی را در بحث ویرایش و پیرایش کتاب عرض میکنم که ان شاالله مثمر ثمر باشد.
این کتاب ویرایش نشده است و اگر هم شده است وحدت رویه نداشته است بعضی از کلمات از نظر ویرایش مشکل دارند مانند کلمه فعلیت که یای آن مشدد نیست اما اینجا مشدد آمده است.
یکی از مواردی که در کتاب کم رعایت شده بحث ویرگولها است، که برای فهم راحت مخاطب لازم است. یکی از مواردی هم که نیاز نبوده بحث حرکات است که در فارسی خیلی کم میآید. صفحه آرایی زیرفصلهای کتاب اگر از میانه شروع میشد خیلی زیباتر بود و شمارهگذاری تیترها اگر میشد برای خواننده که ببیند کجای مطلب قرار دارد و دستهبندی مناسبی در ذهنش باشد لازم است.
بسم الله الرحمن الرحیم
از نظر محتوایی زیاد بحث شد و درباره ساختار مقداری آقای جباران اشاره کردند اما درباره فصل بندی ظاهراً مقداری اصولش رعایت نشده است. اینگونه به نظر میآید که کتاب همان فصل دوم است و فصل اول مقدمه است و فصل سوم هم پیشنهاد است که من خیلی متوجه نشدم. یک سری مصداقهایی آورده شده است اما نتیجهای از آنها گرفته نشده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث موضوعشناسی بحث جدیدی نیست در کتب فقها موجود است هم مصداقیابی و هم موضوعشناسی.
بحث موضوعشناسی در مفهومشناسی و مصداقیابی خلاصه میشود. مفهومشناسی را خود فقها بهتر از ما انجام میدهند در بحث مصداقییابی هم که تسامح عرف را نمیپذیرند و کار باز هم دست فقها است لذا تا قبل از اجتهاد، مفهومشناسی را انجام میدهند و مصداقشان مشخص است.
ما باید چه کار کنیم ما میتوانیم لغت را بررسی کنیم و ببینیم چگونه به زبان مرسوم و زبان فارسی وصل میشود و لغت چه جایگاهی دارد. بحث اختلاف فقها را بیاوریم یک بحثی را آقایان در شورای گروه مطرح کردند فقها خودشان با اینکه بزرگان فقه بودهاند اما یک چیزهایی را بررسی نمیکنند. مثلاً کارهای میدانی که فقها انجام نمیدهند اینها در موضوعشناسی میتوان بررسی کرد مثلاً مکه قدیم کجاست؟ یا مسجد کوفه کجا بوده است؟ اینها باید بحث شود و الا فقهای شورای علمی ما مانند آیت الله قائنی، آیتالله عندلیبی میفرمودند ارزشی ندارد و الا میتوان مفهومشناسی و مصداقیابی کرد اما یک کار میدانی را در موضوعاتی که فقها انجام ندادهاند میتوان انجام داد.
در بعضی از مثالها متناسب با عنوان نیست و مشخص کردیم این مثال با این عنوان جایگاهی ندارد. همانطور که آقای عمادی فرمودند صفحه 106 عرف خاص را به لحاظ زمان و مکان تقسیماتی انجام داده است یک موضوع عام ثابت و دوم متغیر و فقط سؤال اینجاست که در تقسیم سوم به موضوعات مشکوک پرداختهاید در چهار خط و مثال هم نیاوردهاید و واقعاً برای خواننده مشکوک است و گویا نیست. اینجا گفته گاه موضوع مبهم است و در مفهوم یا مصادیق آن تغییراتی رخ داده است. موضوعات ثابت یا متغیر است که برای کسی که جهل به مسئله دارد نمیتوان گفت سه قسم است بلکه دو قسم است یا ثابت یا متغیر است اما برای شخص من مشکوک است نه اینکه کلاً موضوع در عالم مشکوک است.
حجت الاسلام و المسلمین خوش اخلاق
یک بحث عرف است. کتاب فقه و عرف آقای علیدوست را که متقدم از شماست را مطالعه کردیم اما سؤال این است که کتاب شما چه مزیتی در مباحث عرف نسبت به کتاب ایشان دارد؟
سؤال بعد اینکه فرمودند آیا این عوامل مؤثر هست یا افرادی هستند که تشخص موضوع را مطرح میکنند؟ آیا با شناخت این عوامل مؤثر ما میتوانیم یک مدل برای موضوع شناسی مطرح کنیم؟ از کجا شروع کنیم و به کجا ختم کنیم؟
پاسخهای حجت الاسلام و المسلمین علوی:
تشکر میکنم از همه دوستان که مطالعه کردند و نظرات نقادانه خود را منتقل کردند من قبل از اینکه بخواهم نکاتی را درباه نظرات آقایان مطرح کنم باید بگویم که انتظار رفقا هم فکر میکنم که این نیست که اولین کار به صورت موضوعی طبیعی است که اشکالات فروانی خواهد داشت اما نسبت به فرمایش آقای جباران که نام کتاب با فصل دوم یکی در آمده پیشنهاد خوبی است به نظرم عنوان را با یک جابجایی که موضوعشناسی را ابتدا بگذاریم و بعد تشخیص را در ادامه بیاوریم قصه حل میشود. البته توجه بوده که فصل اول مقدماتی و فصل سوم ضمیمهای است و اصل بحث ما در فصل دوم است. زمان تدوین توجه به این مطلب بود جابجایی اینکه فصل سوم در انتها بیاید یا به پیشنهاد آقای جباران در ذیل فصل اول بیاید یا در فصل دوم بیاید به نظر من در واقع فصل سوم درباره اهمیت بحث موضوعشناسی است. یعنی اگر کسی فصل سوم را بخواند تازه مقداری از زوایای بحث موضوعشناسی دستش میآید و میفهمد که به این راحتی هم نیست که در خیلی جاها فقها دچار این اختلافات شدهاند بیشتر با این هدف فصل سوم تدوین شد. میتوان حذفش کرد اما از این جهت که بتواند اهمیت و جایگاهش را برساند خوب است، میآمد اگر در فصل دوم یا ذیل فصل اول قرار میگرفت حجیم میشد و ممکن بود مخاطب از اصل بحث فاصله بگیرد مثلاً مفاهیم در فصل اول بیاوریم و بعد بین مفاهیم و فصل سوم با فصل دوم میخواست فاصله بیفتد و بعد میخواست مصادیق و نمونهها در ذیل بیان اهمیت بیاید این فاصله قابل توجهی بود که نمیتوانست توجیه کند. به نظر من فصل سوم گذاشتن قابل دفاع است اما اگر بخواهیم ساختار جدید بدهیم میتوان به نظرات اقایان توجه کرد.
به نظر من فهرست ایراد زیادی دارد حتی یک جاهایی باید عنوان اضافه شود هم در هیدینگها و هم در عنوانگذاری اما اینکه تنظیم فهرست غلط بوده است به نظرم تا مقداری اصلاح میشود ما در فصل اول که میخواهیم مفاهیم را بگوییم یکی از آنها بحث حکم و یک بحث موضوع است که دارای چند تقسیم است مثل تعریف موضوع و تقسیمات موضوع و یک متعلق موضوع که میتواند در ذیل مفهوم موضوع و یا در عرض موضوع حکم قرار بگیرد لذا ساختار اینگونه است حکم و موضوع و متعلق و متعلقِ متعلق و ساختار بهتری هم وجود دارد و میتوان تغییرش داد.
درباره اینکه در فصل سوم چرا مجعولات شرعی و سیره عقلا آمده اینها مفاهیم است که ما در فصل دوم به آنها در ادامه بحث نیاز داشتیم در فصل اول که بحث مفهومشناسی است یک سری از مفاهیم را که باید توضیح میدادیم با هم آوردیم به نظرم اگر نیاز پیدا کنیم به سیره عقلا، سیره عقلا را کجا توضیح بدهیم؟ اگر بخواهیم در بحث عرف اقوال را بیاوریم این مقداری پرت میشود لذا مجبوریم در مفاهیم بیاوریم که به نظرم کار خوبی است لذا من تشتت و آشفتگی در این مباحث لااقل نمیبینم.
فرمودند نقل قولها و تطولها زیاد است و حالت پایاننامه به خود گرفته نگاه کنید، بعد فرمودند بعضی مباحث نیاز به تحلیل و غنیسازی دارد که باید مشخص شود دقیقاً کجاها نیاز بیشتری دارد من خودم که توجه به کتاب داشتم بیشتر ذهنم به مبهم و خلاصه نوشتن ذهنم منتقل میشد که حتی خیلی از بحثها به صورت کد عبور کردم که حتی یک طلبه معمولی سطح سه و چهار باید چندبار بخواند تا متوجه شود. جدای از اینکه ممکن است قلم خوب و روانی نباشد مباحث نیاز به توضیح بیشتر دارد چون این کتاب عوامانهای نیست و کار نیمه اجتهادی است و متخصصان را میخواند. لذا حتماً باید اقوال بیاد تازه ما متون عربی را حذف کردیم که من شخصاً مخالف بودم که دانشگاه این کار را کرد اما من معتقدم که باید عبارات بیاید شاید کسی بگوید شما نتوانستی عبارت مرحوم نائینی را توضیح بدهی اینجا چون بحث استدلال و استاد است و بحث نویی است لازم است.
عوامل مؤثر هم که یا عوامل انسانی یا فراتر هستند این هم به نظرم در آنجا به حساب خودم حل کردهام اما اینکه عنوان کتاب عوامل مؤثر هست به نظر میرسد که همه عوامل غیرانسانی و انسانی میخواهد بیاید که ولی آنجا گفته شده شایان یادآوری است که منظور از عوامل مؤثر در تشخیص معیارهای معتبر در تشخیص موضوعات احکام است از این جهت نوشته حاضر موضوعات مختلف تا معلوم شود در هر بخش نظر چه فرد یا افراد یا چه معیارهایی برای تشخیص معتبر است.
حالا معیارها منظورمان نشانههایی در تشخیص حکم است البته کامل نیست موافقم همچنان عوامل غیر انسانی خیلی داریم که باید بیاید.
ملاک تشخیص موضوع صرفه یا مستنبط شرعی و عرفی چیست؟ اینکه آیا مسکر را چه کسی باید تعریف کند درباره این سؤال به نظرم باید تا حدودی این موضوع شفافتر و بیشتر در این کتاب بیاید و تا حدودی هم جوابش داده شده و شاید با توجه به هدف کتاب نیازی نیست مثلاً صرفه و مستنبطه ملاکش چیست؟ اگر اینجا بخواهیم با همان تغییر عبارتی که خود آقای عمادی فرمودند که مثلاً بگوییم کدام عنوان بدیهی وکدام غیربدیهی است و بگوییم معیار بدیهی چیست میگوییم آن چیزی که بدون هیچ دقت نظری معلوم است چون بعضی چیزها را بیشتر از این رفتن شاید تا حدودی غیر کاربردی میشود.
عمادی: سؤال من این است که شما یک جا عدالت را موضوع صرفه حساب کردید و گفتید معنای بدیهی دارد و در جایی گفتید آیا عدالت در نماز جماعت آیا به معنای مروت و جوانمردی است یا معنای دیگری دارد؟ آیا شارع در معنای عدالت تصرف کرده پس اینجا پای مجتهد باز میشود این مرگ مغزی میت است یا نیست؟ من اینجا به کی مراجعه کنم اگر میفرمایید اگر صرفه بود به عرف و اگر نبود به شرع مراجعه میشود.
علوی: ما صرفه و مستنبطه را جدا کنیم و مستنبطه شرعی و غیرشرعیاش فرق میکند دیگر نه چون بحث تشخیص صرفه و غیر مستنبطه یک بحث است.
عمادی: شما خمر را هم صرفه آوردهاید حال آنکه فقها چهار پنج قول دارند که خمر یعنی چه!
علوی: در خود تعیین اینکه این موضوع ما موضوع مستنبطه است یا نه خود آقایان ملاک تعیین کردهاند ما در اینجا گیری نداریم بعد در موضوعات مستنبطه که میخواهد به شرعی و عرفی تقسیم شود این کار فقیه است بعد در عرفی که عرف خاص و عام است باز کار فقیه است یعنی آگر بخواهیم معیار بدهیم میگوییم جایی که خود شارع دخالت کرده میشود شرعی و اگر دخالت نکرده میشود عرفی دیگر معیار خاص نمیخواهد که این جریان مبهم است یا نه ولی در مثالها فرمایش شما درست شاید من جایی کوتاهی کرده باشم ولی خوب نیاز به معیار خاص دیگر نیست.
عمادی: شما فرمودید عرف آن است که نیاز به استدلال نیست به حدی بدیهی است که همه کس میفهمد و مستنبطه نیاز به استدلال دارد چه کسی تشخیص میدهد که نیاز دارد یا نه؟ مثلاً این میت را من میگویم من پزشک باید تشخیص دهم که مرگ مغزی به توقف قلب یا ذهاب روح است ولی فقیه میگوید نخیر ما یک تعریفی خاصی از این داریم.
علوی: اینها همه کار فقیه است اما حالا بعد از این مرحله در تشخیص خودش؟
در بحث موضوع حکومتی و فقهی و مرگ مغزی خیلی دقیق میشود که ابزارها چیست خیلی دقیق میشود وقتی ما گفتیم یک موضوع شرعی است ابزار تشخیصش به سیر اجتهادی بر میگردد اگر گفتیم عرفی و عرف عام است عرف عام تشخیصش چیست و عرف عام به چه چیزی تحقق پیدا میکند این را نمیدانم باید کار کرد ما تا یک مرحلهای جلو رفتیم برای گامهای بعدی باید کار شود.
تشخیص موضوعات شرعی برای مجتهد چگونه خواهد بود؟ آیا فرمول شیمی برای مجتهد حجت است یا نیست؟ من معتقدم مثلاً وقتی شما میخواهید حکم الکل را ثابت کنید موضوع را باید یک فقیه انجام دهد من همچنان معتقدم بخش عظیمی از شناسایی موضوع را باید فقیه انجام دهد منتها این به این معنا نیست که دیگر نیازی به موضوعشناسی ندارد یعنی باید خود فقیه بیاید یک نظامی به بحث موضوعشناسی بدهد بگوید کدام موضوع عرفی و کدام عرفی نیست به نظرم ما خلأ زیاد داریم یعنی موسسه باید باشد. به نظرمان الکلی که حرام است یا الکلش نجس است آن الکلی است که مسکر میباشد که مطلقاً مسکر ملاک ما است حال این مسکریت شأنی یا فعلی است را باید فقیه مشخص کند بعد از اینکه اینها را مشخص کند حال ما نمیدانیم این مایع خارجی مسکر است یا نه اینجا به آزمایشگاه میدهیم و نتیجه را به فقیه میدهیم و او حکم صادر میکند در مرگ مغزی هم اگر ما به این نتیجه رسیدیم که مرگی که در آن پزشکی به آن میت گفته میشود می گوییم شما میت را تعریف کنید اما اگر میتی که موضوع حکم ما قرار گرفت میت عرفی بود نه تخصصی دیگر کاری به این مباحث نداریم عرف مثلاً به فردی میگوید میت که ضربان قلبش از کار بیفتد بعد به پزشک میگوییم علائم را بگو در اینجا اینکه فرمولهای شیمی حجت است برای مجتهد یا نه معلوم میشود.
درباره ویراستاری که گفتند من تخصص ندارم لذا بگذارید اظهار نظر نکنم.
بخشهای زیادی از مفهومشناسی را عرض کردم با این نگاه بخشهای زیادی از موضوعشناسی را به فقیه میدهیم که باید دقیق مشخص کنند که چه بخشی از این موضوع مربوط به عرف و چه بخشی مربوط به مجتهد است به نظرم چه خوب است که در رسالههای مجتهدین بگویند که در این موارد نیاز نیست به نظر من مجتهد عمل کند.
ناظمی: از لحاظ علمی عرف را نمیتوانند افراد تشخیص بدهند عرفی که ما میگوییم عرف زمان صدور روایت باید کشف شود.
علوی: این بحث تفصیل دارد و اینها آمده که کدام موارد عرف زمان صدور و کدام موارد عرف زمان مکلف آمده است.
درباره مثالها باید دقت نظر بیشتری کنم.
درباره امتیاز مباحث عرفی این کتاب نسبت به کتاب فقه و عرف آقای علیدوست چون عنوان این کتاب کاملاً مشخص است یک عموم و خصوص من وجه نسبت به این کتاب با کتاب ایشان وجود دارد یک جاهایی را من متناسب با نیاز این مجموعهای که نوشته شده از مباحث ایشان استفاده کردهام و یک جاهایی هم یک نقصهایی آنجا بوده که اینجا تکمیل کردم و جاهایی هم نقدهایی بوده که اشاره شده همین دو سه مورد اگر امتیازش باشد چون موضوع متفاوت است نباید مقایسه کرد.
درباره مراحل موضوعشناسی ابتدا و انتهای کار که یک مدلی باشد به نظر میرسد که با همان ترتیب موضوعشناسی که سه مرحله دارد و بعد از مرحله اول که مرحله دوم درباره تقسیماتی که درباره موضوع گفته شد در واقع گامهای تشخیص یک موضوع است یعنی در گام اول تبیین حدود و ثغور موضوع باید معلوم باشد و اینکه قیدهایش چیست که کاملاً اجتهادی است گام دوم این است که معلوم کنیم که این موضوع ما شرعی یا غیرشرعی است اگر شرعی بود که میرود در حیطه اجتهاد و اگر غیرشرعی بود یعنی مستنبطه عرفی میرود در حیطه عرف عام است
بیات: من دو نکته را عرض کنم وقتی صحبت از فقیه میکنیم باید این ادبیات را جا بیندازیم که دستگاه فقاهت ما باید در دو بخش استنباط حکم و شناخت موضوع باید تکلیف خودش را روشن کند البته ممکن است در بعضی موارد با اختلاف مبانی مواجه شویم که آنها را باید بهگونهای حل کنیم یعنی دستگاه فقاهت همانطور که تکلیف استنباط حکم را با علم اصول حل کرده بیاید یک مجموعهای که این مسیر را برای شناخت موضوع هم منابع هم متصدیان شناخت هم روش و همه لوازم را برای ما فراهم کند تا هر حرکتی که در جهت شناخت موضوع صورت میگیرد موجه مشروعیت لازم را داشته باشد
نکته دوم که میخواهم در اینجا قولش را از آقای علوی بگیرم با توجه به اشتغال در دانشگاه این بحث را بوسیدهاند و ناامیدانه رها کردهاند میخواهیم یک نمایندگی موسسه در خراسان بگیرند یعنی افرادی که در مسیر کار شما قرارگرفتهاند یا میتوانند قرار بگیرند ما علاقهمندیم به جلسات و کرسیهایی با محوریت خود شما درباره آن موضوع صورت بگیرد و حوزه خراسان یک جایگاهی در حوزه موضوعشناسی داشته باشد البته این رابطه بیشتر باید با فقها و حوزهها و مراجع تقلید باشد انشالله این یک نهضت جدیدی باشد چون من معتقدم شما یک انگیزه و اشتیاقی برای این کار دارید.